#الف
🔸استراتژی خارپشت
▫️شورای سردبیری: در اخبار امروز هست که آویگدور لیبرمن وزیر دفاع اسرائیل شعاع دایره دفاعی اسرائیل در برابر تهدید ایران را افزایش داده و کشورهایی را نیز که با آنها همسایه نیست مشمول خط دفاعی خود کرده است. تازهترین تحول در این مورد، باز کردن سر صحبت درباره حضور ایران در عراق است. به این ترتیب، منطقه متداخل دو دایرهای که حوزه نفوذ و منافع امنیتی دو طرف را مشخص میکنند بسیار بزرگ شده است. این امر خطر برخورد دوطرف را افزایش میدهد؟
خطر برخورد مستقیم را افزایش نخواهد داد، ولی احتمال تأثیرگذاری را حتماً بیشتر میکند. این اثرگذاری تاکنون از هر دو سو وجود داشته و هر چند سهم اسرائیل از این تأثیر پذیری چندان زیاد نبوده، سهم ایران به صورت چشمگیری زیاد است. ایران به صورتی غیر داوطلبانه در برابر فشار اسرائیلیها و روسهای هماهنگ با آنها دایره تحرکات خود در سوریه را کوچکتر و محدود کرده است.
اما بیش از آنکه به شعاع دایرهها اهمیت بدهیم، باید به استحکام و منطقی بودن کانون شکلگیری آنها بپردازیم تا از استحکامشان و از پتانسیل افزایش طول شعاعشان اطمینان یابیم و حوزه استقرار این مناطق نفوذ و حوزههای منافع را قابل دفاع بدانیم. فقط در این صورت است که میتوانیم از حضور در آن مناطق دفاع کنیم . "استراتژی پیرامونی"(prepheral strategy ) هم برای خودش قواعدی دارد. بدون رعایت آنها، ایران ممکن است در حالی که در قلب آفریقا به دنبال زکزاکی و نخود سیاه میرود، از بیخ گوش خود و پارههای تن غفلت کند.
استراتژی پیرامونی که ایران در حال حاضر دنبال میکند، اتفاقا اختراع اسرائیلیهاست. دیوید بن گوریون نخستوزیر اول کشور یهودیان، در دوران تولد اسرائیل معتقد بود این زاده تحمیلی کوچک، توسط اقوام و کشورهای عرب که خصم ذاتی آن هستند احاطه شده و باید در ماورای اعراب کشورها و اقوامی را برای اتحاد جستجو کند که تخاصم و ناهمگونی طبیعی بااعراب دارند. او سه نقطه کانونی در تصویر کلان خود از منطقه مییافت: اتیوپی، کردهای عراق و سوریه و ترکیه، و ایرانیها. بر همین اساس روابط بنیادینی با ساکنان این سه نقطه پدید آورد و به نفوذ در میان آنها پرداخت. تعداد جاسوسان و عواملش را به حدی افزایش داد که هنوز در حال بهرهبرداری از آنهاست و در مورد ایران چنان حدی از اتحاد را قائل بود که چهل سال پس از نابودی رژیم متحد خود در ایران هنوز به آن به چشم متحد طبیعی (در مقابل اعراب) نگاه میکند. واقعبین باشیم، میپذیریم ایده هوشمندانهای بوده و هنوز کار میکند. برای ایران هم کار خواهد کرد؟
بعید است، هر چند استراتژیستهای ایرانی به کشفی متفاوت از آن نرسیدهاند. ایران دو دشمن عمده برای خود میشناسد که عبارتند از ایالات متحده و اسرائیل. نتیجه در پیش گرفتن استراتژی پیرامونی برای ایران در مورد این دو کشور به تشکیل یک محور در همسایگی ایالات متحده با شرکت ونزوئلا، بولیوی و تاحدودی کوبا انجامیده که هیچکس در کاریکاتوروارگی و درعینحال هزینهبردار بودنش شکی ندارد. در باره اسرائیل، تنها کشورهایی که در چارچوب استراتژی پیرامونی ایران گنجیدهاند، دو کشور سوریه و لبنان فرقهزده و ضعیف بوده همراه با گروه حزب الله و بخش غزهنشین فلسطینیها به نام گروه حماس که به صورتی طبیعی وحدتی با ایران حس نمیکند.
ناکامی این استراتژی را باید در ناخوانیاش با واقعیت جستجو کرد. ایران علیرغم میل بسیار، تاکنون نتوانسته با سرمایهگذاری روی متحدان خود دایره دفاعی اسرائیل را تحت فشار بگذارد و آن را به عقبنشینی وادارد. اندکی عقبنشینی در سوریه به حرفهای امروز لیبرمن منجر شده و در همین لحظهای که این سطور تحریر میشود شنیدن خبر حرفهای العبادی ( "سرنوشت و منافع ملت عراق را برای خشنودی ایران و دیگر کشورها را به خطر نمیاندازیم") نادرستی در پیش گرفتن استراتژی پیرامونی برای ایران آشکارتر میشود. ایران نمیتواند با متحدینی در آمریکای لاتین و همسایگانی در مرز اسرائیل با ایالات متحده و صهیونیستها بجنگد.
فقط برای شروع بحث در این باره، و برای پیروز شدن در عرصه سیاست بینالملل، اتکا به یک اقتصاد مقاوم، مردمانی راضی و متمرکز بر کار و سختکوش ، میتوان استراتژی تازهای را پیشنهاد کرد. میتوانیم آن را استراتژی #خارپشت (porcupine strategy) بنامیم: متمایل به حفظ خود و گریزان از درگیری، نفوذناپذیر، خوددار در مقابل تحریک، و خطرناک در صورت ورود به درگیری. احتمالاً این رویکرد از دادن منابع مالی به هواداران زکزاکی و شریک شدن با دولت مادورو یا خریدن شیوخ بیاباننشین صحاری عرب مفیدتر است.
وقتی دست از اصطلاح شهوتناک عمق استراتژیک برداریم و به تعریفی مانند حوزه منافع اقتصادی و امنیت مرزی و منطقهای اکتفا کنیم، آنوقت است که درمیابیم همه آنچه میخواهیم همین نزدیکی، در شمال نزدیک ودر شرق همسایه خفته است.
🆔 @jameeno