با شاخ های هم گره میخورند
به هم که میرسیم مثل دو ماموت تاریخ گذشته
خرده های نیم پزی میریزد
سر که تکان میدهیم
دهیم
یازدهیم
دوازدهیم
تا بشویم از سر بگیریم شمردن مهره های سنگین گردن را
تا
شدی؟
نه
نشدم چیزی که شایسته باشی
نه
از زیر مهره های کمر
با دهانی باز
تا شد؟
نه
شدم
شدی
کی به برادران سوری رسیدی؟
دیوانه
میگم: «بیا بازم بذار رنگی بشه دنیام کنارت»
نه
تا نشی
بشی کل کله ی اردیبهشت را خوردهاند از سر خرداد
این چندمین تاریخ گذشته است که از بهار خورده میشویم
شده ی خرده های ما
تا شانه میریزند
تا پشت گردن
از سراغ اثری از کبودی دور گردن
تا چشم کار میکند
زبانهای بیرون پریده گرفتهاند به کار
و کاشته اند در انتهای فشردهی پارهی تارهای گلو
تا
نه از چشم
حتا از بلندی مشتهای بند بند در خانه ها
اگر خوب
خود نگاه را کرده باشی
خوب میداند از کدام بلندی گفته است
از کدام مرده ی مردم
که نه ایستادهاند
نه راه افتادهاند حتا در طرح گرافیکی آسفالت
تا شو دیگه!
زود باش که دارن آهنگای شورانگیز میزنن
میریزم رو پشت بوم پهلویی روده تو
حالا بیا جمش کن با اون بند بند شده هات که آویزونن عین خون دماغ
میگن هسته ش خوشمزه تره
بیا دیگه تا بهارو نخوردن
#این_بار_که_رنج_میکشید
#وحیده_سیستانی
#جماعت_تعطیل
@jamaat_e_taatil
در اینستاگرام با ما باشید
Instagram: jamaatetaatil