🇱🇧 نصر للبنان 🇱🇧
پاییز سال ۱۴۰۳ در حالی به سر میشد که جهان در سکوتی وحشتناک به نظاره کشتار مسلمانان غزه و لبنان نشسته بود. سران کشورهای ظاهرا اسلامی هم بیتفاوت به خونهایی که هر لحظه به زمین میریخت، مشغول روابط اقتصادی و معاملات نفتی با جانیان بودند. اما این بین ایران عزیز و مردم بزرگوارش تمام وجودشان را در میدان کمک به پاره های تن اسلام در غزه و لبنان خرج کردند.
من هم یکسال بود دوست داشتم در راه آزادی قدس سهمی داشته باشم. میخواستم قدمی برای برادران و خواهرانم بردارم. محدودیت ها و موانع زیادی هم سر راهم بود. بعد مسافت، توان کم یا هرچیزی که به ذهن بیاید و دستت از انجام دادنش کوتاه باشد. تا زمانی که پویش نصر للبنان راه اندازی شد. راستش را بخواهید برای همراهی با پویش، دودل بودم. "این مبلغ ناچیز به چه دردی میخورد؟"یا "شاید وظیفه من فقط دعا باشد!" و هزاران زمزمه شبیه به این که ذهنم را درگیر کرده بود. جوابی برایشان نداشتم. سردرگم بودم تا اینکه یکی از اساتیدم چیزی گفت که برایم حجت بود: "
این بار امتحان ما با اموال ماست! این بار خدا میخواهد ببیند که اگر امام زمانِ ما از ما جان و فرزند و جهاد در میدان نخواهد و اموال را بخواهد، چه خواهیم کرد؟ حب انسان به مال مانع بسیار بزرگی در راه بندگی به حساب میآید. خیلی از افراد با این امتحان از زمره یاران حضرت خارج میشوند."
تصمیمم را گرفتم. دوست نداشتم در این وانفسای عالم، در نزدیک ترین زمان خود به ظهور (ان شاالله)، از قافلهٔ سربازان حضرت جا بمانم.
_دلنوشته ایی از طرف اهدا کننده طلا
#نذرطلا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🚀📲 @jahadirouhollah