View in Telegram
👆 ▪️در زمستان ۹۲، اگر از تلاشی که برای راه‌اندازی «انجمن ورزشی مهرشهر» (در استان البرز) در نیمه‌ی دهه‌ی هفتاد داشتم بگذرم، با راه‌اندازی انجمن افراز دارای دوازده سال تجربه‌ی کنشگری فرهنگی بودم که به‌ویژه از سال ۸۴ و با شروع اعتراض به آب‌گیری سد سیوند هشت سالش را در حوزه‌ی میراث فرهنگی و دفاع از آن گذرانده بودم؛ یادداشت‌های بسیار، نامه‌نگاری‌ها از سوی نهادهایی که در آن‌ها فعال بودم، به‌ویژه دیده‌بان یادگارهای فرهنگی و طبیعی ایران، صدور بیانیه‌های چندی که گاه برایش همراهیِ شماری از سمن‌های این حوزه را هم داشتیم، نشست با تنی چند از مسؤولان یا شکایت به دستگاه‌های مرتبط،... اما به نسبتِ تلاش‌های‌مان هم نتیجه‌ی کار اندک بود و هم آ‌ن‌که با گمارده شدن کسانی ناشایست بر مسندهای مدیریتی همه‌ی تصمیم‌های نادرست از نو آغاز می‌گشت و گاه سرعتِ پس‌رفت‌ها و تخریب‌ها بیش از پیشرفت و حفاظت بود. از این رو تصمیم گرفتم سطح کنشگری را بالاتر آورده و نسبت به بهبود ساختار و مدیران ارشد اقدام کنم. این موضوع انگیزه‌ی شکل‌گیری پویش پاسداری از میراث فرهنگی و طبیعی بود. ▪️این پویش اقدامی بود با پی‌آمدهای اجرایی و عملی و سازماندهی ملی که مشخصاً برای بالا بردنِ سطحِ آگاهی نامزدهای انتخابات مجلس شورای اسلامی نسبت به میراث فرهنگی و محیط‌زیست و پشتیبانیِ عملی و بابرنامه و سازماندهی‌شده از حامیان این دو حوزه از سویی و افزایشِ آگاهیِ مردم رأی‌دهنده از سوی دیگر در آن انتخابات کلید زدم. طبیعتاً این کار در تعریفِ رسمی کاری سیاسی به شمار می‌رفت اما به نظرِ خودم کاری «فرهنگی ـ سیاسی» است و ما کنشگران نمی‌توانستیم بدون داشتن دیدِ کلان نسبت به ساختار مدیریتیِ حوزه‌ی خودمان و مدیرانی که بر آن جایگاه‌ها نصب می‌شوند کنشگریِ معقول و مفید و نتیجه‌مندی را داشته باشیم... شاید کاری که قصد انجامش را داشتم مشابه اقدام احزاب سبز در کشورهای توسعه‌یافته بود اما شناختِ درستی از کار آنان نداشتم و بر پایه‌ی تجربه‌ی اندوخته‌ام از هشت سال کنشگری میراث فرهنگی و هم‌نشینی و حضورهایی در حوزه‌ی محیط‌زیست به آن رسیده بودم. ▪️این پویش حساب‌شده‌ترین و بردبارانه‌ترین کوششِ مدنی است که طرحش را ریخته و در گذرِ پنج سال اجرایی‌اش کردم و نیز مشارکتی‌ترینِ آن‌ها، چرا که در آن مقطع از تمام ارتباط‌های مدنی‌ای که در طی سال‌ها و با تلاش‌های پیوسته در سطح ملی به دست آورده بودم بهره بردم. برای این پویش زمان و توانِ بسیاری گذاشتم و در نقشِ روابط عمومی هم ارتباط‌ها را سر و سامان دادم و شاخه‌های پویش را ایجاد کردم و با نوشتن صورت‌جلسه‌ها کار را نظم دادم و هم خبرها را تنظیم کرده و برای انتشارشان کوشیدم و این کارها را با عنوان «سخنگوی پویش» پیش بردم تا شائبه‌ی ریاستِ کار نزد دوستانم ایجاد نشود. شاخه‌های شکل‌گرفته‌ی استانیِ پویش آزادی کامل داشتند و فقط کارهای‌مان را در شورای سیاست‌گذاری پویش اطلاع‌رسانی و هماهنگ نموده یا بر روی بیانیه‌ها به نام پویش توافق می‌کردیم. به باورم، این پویش بحث نظری فربهی دارد، چرا که درباره‌اش با بسیاری سخن گفتم و بحث کردم. از این رو، تجربه‌ی پویش‌ تجربه‌ای مغتم است که می‌تواند برای دوستداران میراث فرهنگی و طبیعی‌مان درس‌های بسیاری داشته باشد، به‌ویژه برای کنشگرانی از این دو حوزه که دنبال روش‌هایی برای سازماندهی هستند یا گردآوری مطالبات، که این متن داده‌های بسیاری را در خود دارد؛ مطالباتی که شوربختانه اکثر آن‌ها هم‌چنان به قوت خویش باقی‌اند... بخش‌هایی از مقدمه‌ی کتاب @IranianLook
Telegram Center
Telegram Center
Channel