« در جوامع قبیلهای، آنچه بیشتر از قانون اهمیت دارد روابط و مناسبات قبیلهای است، یعنی در این جامعه نوعی خویشاوندسالاری حاکم است.
در چنین شرایطی، شایستهسالاری به محاق میرود.
یکی از پژوهشگران ایرانی در کتابش نشان داده است که بسیاری از روابط قدرت کشور ما نیز در داخل خانوادههای مشخصی هستند. البته حاکمیت هم یکدست نیست و حرکت به سمت حاکمیت شایستهسالاری میتواند اتفاق بیفتد.»
گزارش تصویری نشست سالگرد درگذشت محمود خلیقی رئیس مرکز مردمشناسی ایران بهروز وجدانی عضو مرکز مردمشناسی و پژوهشکده مردمشناسی در حال سخنرانی درباره محمود خلیقی محمود خلیقی در ۹ مهر ماه سال،۱۴۰۲ دور از،وطن،در،آمریکا چشم از،جهان فرو بست. در زمان حیات وی در ۲۰ شهریور،۱۳۹۷ نشست بزرگداشت محمود خلیقی از،سوی پژوهشکده مردمشناسی با سخنرانی باجلان فرخی، محمد میرشکرایی، مرتضی رضوانفر و علیرضا حسنزاده برگزار،گردیده بود.
سخنرانی استاد بهروز وجدانی عضو مرکز مردمشناسی و پژوهشکده مردمشناسی در نشست سالگرد درگذشت محمود خلیقی رئیس مرکز مردمشناسی ایران ۹ مهر ماه ۱۴۰۳ پژوهشکده مردمشناسی https://t.center/iraniananthropologist
سخنرانی دکتر حمیدرضا دالوند عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و نویسنده کتاب تاریخ مردمشناسی ایران در عصر پهلوی در نشست سالگرد درگذشت محمود خلیقی رئیس مرکز مردمشناسی ایران ۹ مهر ماه ۱۴۰۳ پژوهشکده مردمشناسی https://t.center/iraniananthropologist
سخنرانی استاد باجلان فرخی مدیر گروه مردمشناسی شهری مرکز مردمشناسی در نشست سالگرد درگذشت محمود خلیقی رئیس مرکز مردمشناسی ایران ۹ مهر ماه ۱۴۰۳ پژوهشکده مردمشناسی * استاد فرخی: در این سخنرانی باید تصحیح زیر صورت گیرد: اهریمن و اهورا هر دو از بطن زروان به دنیا آمدند. https://t.center/iraniananthropologist
ايلنا: حادثه طبس محجوب، دبیرکل خانه کارگر: سنسورها را برای ادامه کار خاموش میکردند و زمان حضور بازرس روشن میکردند/ امیدواریم وزیر کار مواضع اولیه خود را تصحیح کند
علیرضا محجوب، دبیرکل خانه کارگر: 🔹سنسوری که باید در هر قسمت کار قرار داده میشد تا حادثه قبل از وقوع به اطلاع میرسید، قیمتی حدود ۳ هزار و ۵۰۰ تومان داشته است. سنسور بوده ولی به ماموران ایمنی برای اینکه مزاحمتی برای کار ایجاد نکند، گفتند که سنسورها را خاموش کنید! وقتی بازرس میآمد، سنسورها را روشن میکردند! 🔹در این حوزه وکیل خواهیم گرفت و شکایت خواهیم کرد. پای شکایت خود نیز خواهیم ایستاد. این شکایت از همه کسانی است که باید در این حوزه به موضوع دقت میکردند. آن جملهای که وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی پس از حادثه فرمودند، موضعی است که باید تصحیح کنند. امیدواریم نظرشان را تصحیح کنند./ ایلنا
دومین نشست بزرگداشت محمود خلیقی و نخستین یادبود درگذشت رئیس مرکز مردمشناسی ایران برگزار میشود ۹ مهرماه ساعت ده تا دوازده پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری سالن پارسه سخنرانان: محمد حسین باجلان فرخی بهروز وجدانی حمیدرضا دالوند دبیر نشست: علیرضا حسنزاده
سلام بابا . حتما اونجایی که الآن هستی پرنور پرنوره . راستی نورش چشمتو نمی زنه بابا قشنگم؟ آخه وقتی هنوز پیش ما بودی از معدن که میومدی چشمات از نور اذیت می شد . یه بار بهت گفتم بابا جون معدن تاریکه نمی ترسی؟ گفتی نه عزیزم ؛ وقتی که بیرونم بیشتر می ترسم ؛ چشمام گرد شد و پرسیدم : چرا بابایی؟ گفتی آخه بابا جون می دونم که اونجا آدم بدا نیستند ولی روی زمین و تو روشنایی اونا بیشترن ؛ آره بابا جون حالا که رفتی فهمیدم که هیچ آدم بدی معدنچی نمیشه . باباجون کاش می شد از اونجا برام عکستو بفرستی ؛ اینجا هر وقت با دوستات تو معدن عکس می گرفتی صورت همه تون سیاه بود ؛ حالا که همه تون با هم اونجا هستین و تو معدن اونجا کار می کنین باز صورتتون سیاهه؟ یه بار به مامان گفتم چرا بابا صورتش سیاهه گفت برا اینکه دلش سفید بمونه . مننفهمیدم چی میگه فقط دلم می خواست صورت بابام سیاه نباشه. مامانم که برات گریه می کنه میگه عزیزم حالا که از دستت دادم و می بینم همه میگن شما خودتون مردین و تقصیر هیچکی نیست می فهمم که زندگی این بالا و آدماش خیلی از زغال معدن شما سیاهترن؛ ولی من نمی فهمم چی میگه آخه اونایی که از تهران اومدن و اون آقایی که گفت شما خودتون مردین ، سفید سفید بودن ؛ از مامان بزرگ پرسیدم گفت دختر خوشگلم دلشون سیاهه . ولی من که دلشونو نمی بینم . عمه داد می زنه : داداش قشنگم ، داداش ناکامم امروز به جای زغال سنگ ، جیگر سوخته ما رو از معدن بیرون کشیدن ؛ باز نفهمیدم چی میگه ولی بعضی وقتا که منو می بردی بیرون برام جیگر کباب می خریدی ؛ یه بار که خوردم گفتم بابا بازم می خوام گفتی بابا دیگه پول ندارم من گریه کردم ؛ بدجنسی کردم و گفتم مگه نگفتی که من زیر زمین کار می کنم تا تو بخندی ببین حالا گریه می کنم . گفتی آره باباجون ولی برای کودکستان رفتنت دفتر نقاشی و مدادرنگی خریدم دیگه پول ندارم اگه نمی خریدم بازم گریه می کردی ؛ و من فهمیدم با کار کردن تو معدن یا باید برا دخترت کباب بخری یا دفتر نقاشی و مداد رنگی . داداش حمید میگه دیروز تو معدن بوی گاز میومده کارگرا به آقا رئیس گفتن ، گفته عیب نداره برین پایین ؛ پرسیدم داداش چرا آقا رئیسه خودش نرفته پایین به بابای من گفته برو ؟ گفت اون ... پول براش مهمه نه جون بابای من و تو ؛ گریه کردم و گفتم من اگه پول قلکمو بهش بدم بابام برمی گرده؟ و داداشم سرشو کوبید به دیوار و زار زد . بابا یادته می گفتی من به عشق تو زندگی می کنم دخترم؟ الکی گفته بودی؟ یه بار من دروغکی گفتم نسرین دختر عمه مهری منو زد آخه هر کاری کردم عروسک سخنگوشو به من نداد بازی کنم و لجمو درآورد و تو گفتی که دختر قشنگ من که نباید دروغ بگه و یه روز با من قهر کردی ؛ حالا خودتم الکی گفتی به عشق من زندهای وگرنه خودت نمی مردی . ولی من با تو قهر نمی کنم بابا جون ؛ امشب می رم زود می خوابم تا بیای تو خوابم و سفت بغلم کنی و زیر گلومو بوس کنی و من قلقلکم بیاد و بلند بخندم و مامان بگه بابا یواش آبرومونو بردین . آخه می گفتی که من وقتی هم خونه نیستم تو خوابت میام و بوست می کنم ؛ بابا اگه باز الکی گفته باشی و تو خوابم نیای راست راستکی گریه می کنم ؛ اونقدر گریه می کنم تا اشکام سیل بشه و بشوره سیاهی رو از صورت تو و از دل اون آدم کت شلواریا و اون آقا رئیسه و همه چیز سفید بشه و پرنور و نور چشماتو بزنه و دل من خنک بشه و اون وقت بلند بلند بهت بخندم و تو دنبالم کنی تا منو بگیری و قلقلکم بدی . یالا بابا وای به حالت اگه نیای به خوابم .
مراسم وداع با خواننده زن بزرگ کرد 🔺 ویدیویی از مراسم تشییع فتانه ولیدی، خواننده پیشکسوت کرد در سنندج در شبکههای اجتماعی منتشر شده است. 🔺فتانه ولیدی که به زبان کردی ترانه میخواند، با حسن کامکار، آهنگساز و بنیانگذار گروه کامکارها کار کرده و پیش از انقلاب در برنامه کودک رادیو ایران همخوانی میکرده است. 🔺به گفته حسین علیزاده، داستان فیلم «نیوه مانگ» بهمن قبادی بر اساس زندگی وی ساخته است. 🔺فتانه ولیدی روز سەشنبە ۴ مهرماه، در سن ٧١ سالگی و در زادگاهش سنندج درگذشت.