#خاطرات▪️مرحوم پدربزرگم(پدر مادرم) که ۲۱ سال پیش به رحمت خدا رفت، نقل میکرد که مردم از شدت قحطی گربه میخوردند و خودمان هم با علف خوردن نزدیک بود تلف شویم.
▪️مرحوم مادربزرگم(بیبی کبری) که حدود ده سال قبل مرحوم شد؛ نقل می کرد: در اردوگاه انگلیسیها در محل کنونی شرکت آلومینیوم سازی، تپه ای از قوطیهای کنسرو درست شده بود. گوسفندهای مردم را میخریدند و خاک میکردند (یادم نیست که گفت میکشتند و خاک میکردند یا زنده زنده)
▪️توی روستامون (شهوه) یه پیرمرد و پیرزن خوش برخورد داشتیم که تا اواخر عمرشون از ترس قحطی مقدار زیادی نان خشک انبار شده داشتند. بیبی کبری میگفت مردم به ناچار یک اسب را ذبح کردند و خوردند و از اون اسب هیچ چیزی باقی نموند.
✍🏻 محمد قربانی
لینک توییت:
yon.ir/ibKYO🔻کانال هولوکاست ایرانی
🔻@Iranian_holocaustEitaa.com/Iranian_holocaust