🧰 هرشب یک داستان زیبا
🧰
*به مناسبت هشتاد و هشت سالگی رمان شازده کوچولو* اثر جاودانه آنتوان دو سنت اگزوپری جملههایی از این اثر ماندگار را با هم مرور میکنیم...
*شازده کوچولو پرسید:*
غمانگیزتر از اینکه بیای و کسی خوشحال نشه چیه؟
روباه گفت: *بری و کسی متوجه نشه!*
*شازده کوچولو گفت:*
چطوری حماقتم رو نشون بدم؟
روباه گفت:
*برای هر چیزی اظهار نظر کن!
*روباه گفت: عاشق هیچ گل عجیبی نشو بذار تنها بمونه*...
شازده كوچولو پرسيد چرا؟
روباه گفت؛ خسته ميشی ميری اونوقت اون تنهاتر ميشه...
*شازده كوچولو: حرف همو نمیفهمیم؟*
روباه گفت:
*فقط دو تا دشمن میتونن خوب حرف همو بفهمن*،
*وگرنه دوستیها پر از سوءتفاهمه…*
*شازده کوچولو پرسید: گولخوردن یعنی چی؟*
روباه گفت: همون که اگر نخوری “تنها” میمونی...
*شازده کوچولو پرسید: کی اوضاع بهتر میشه؟*
روباه گفت: از وقتی که بفهمی همه چیز به خودت بستگی داره...
*شازده کوچولو از گل پرسید:*
*آدمها کجایند؟*
گل گفت: باد به اینور و انورشان میبرد این بیریشگی حسابی اسباب دردسرشان شده...
انتوان دوسنت اگزوپری: و تو چه دانی که جنگ چیست...
هواپیماهای انگلیسی به سمت هدفهای آلمانی حمله میکردند . ضدهوایی ها نیز آسمان را به آتش کشیده بودند. در کشاکش درگیری، گلولههای پدافند یکی از هواپیماها را هدف گرفت!
هواپیما در حال سقوط بود درحالی که نشانهای از خروج خلبان دیده نمیشد. هواپیما به میان دریا سقوط کرد و در ژرفای آبها غرق شد!
ساعتی بعد:
اینجا رادیو ارتش آلمان، من گزارش امروزِ جنگ را به سمعِ ملتِ آلمان میرسانم ...
ساعاتی پیش هواپیماهای ارتش انگلستان
مواضع ما را مورد حمله قرار دادند.
در این عملیات خساراتی به مواضع ما رسید و چند فروند از هواپیماهای انگلیسی نیز توسط پدافند خودی منهدم شدند. لازم به ذکر است که خلبان یکی از این هواپیماها ...
افسر جوانی که گزارشگر این اخبار بود ناگهان سکوت کرد!
مردمی که صدای رادیو را میشنیدند با سکوت گزارشگر کنجکاو شدند!
لحظاتی بعد صدای هق هقِ گریهٔ گزارشگر شنیده میشد.
همه میپرسیدند چه اتفاقی افتاده؟
ناگهان همه گوش به زنگ رادیو شدند تا علت سکوت و گریه گزارشگر را بفهمند.
لحظاتی بعد گزارشگر ادامه داد:
خلبان یکی از این هواپیماها، "آنتوان دوسنت اگزوپری"، نویسنده شهیر فرانسوی و خالق داستان "شازده کوچولو" بود.
ناگهان کشور آلمان در سکوتی غریب غرق شد! کسی چیزی نمی گفت. بُهت و بغض در چهرهها کاملا مشهود بود.
اگزوپری، گرچه خلبان دشمن بود ولی از هر هموطنی به مردم نزدیکتر بود! چیزی فراتر از یک دوست بود. با شازده کوچولو در قلب ️همه جا گرفته بود. آن روز هیچکس در آلمان خوشحال نبود و آلمان در هالهای از غم فرورفته بود.
حتی آدولف هیتلر نیز از مرگ "اگزوپری" متاثر شد! پایانی غیرمعمول برای یک داستاننویس جهانی ...
این خاصیت ادبیات است که دوست و دشمن را بر مزار ادیبی جهانی جمع میکند تا به یاد او اندکی تعمق کنند و حتی در سوگ فرو روند.
کسی نمیدانست چه اتفاقی در آخرین لحظات برای او افتاد؟ چرا از هواپیما خارج نشد؟ زخمی بود؟ مرده بود؟ کشته شده بود؟!
داستانهای اگزوپری به ویژه "شازده کوچولو" آنقدر قوی بود که او را در طی حیاتش به "نویسندهای جهانی" تبدیل کند. و شاید مرگ قهرمانانه او، اعتبارش را میان اروپاییان بیشتر و بیشتر کرد.
کمتر کسی در تاریخ جنگهای بشری، در جایگاهی قرار گرفت که "اگزوپری" پیدا کرد.
او برای مردمش و ارتش متفقین یک قهرمان و برای مردم آلمان یک دلاور شد. او در داستانهایش از انسان و انسانیت سخن میگفت.
ماجرای تاثیر اعلام مرگ او بر روی مردم بسیار شنیدنی است اما عجیبترین قسمت این ماجرا، "گزارشگر" رادیو آلمان بود.
آن افسر جوانی که با گریه و هق هق، مرگِ اگزوپری را اعلام کرد، خود "مترجم شازده کوچولو" به زبان آلمانی بود ...
✅ هرشب یک حکایت زیبا در
👇
🆔👉 @iran56h 🌺💙🌸