🔴 استثناگرایی آمریکایی
✍️ آرش رئیسینژاد
👈 استثناگرایی آمریکایی مهمترین بنیان هویتی ایالات متحده آمریکاست به گونهای که درک سیاست خارجی، اقتصاد سرمایهداری و پویایی سیاست داخلی این کشور از فهم استثناگرایی آمریکایی میگذرد. استثنایی بودن آمریکا اشاره به فهم این کشور از خویشتن خود دارد. این فهم را باید درهمتنیده با ایده "آمریکا همچو نوری برای نورانی کردن جهان" دید چرا که آمریکا کشوری است که خود را دارای مشیت الهی (Devine Providence) میبیند. در این میان، استثناگرایی شرایط روانی ویژهای را که از سوی نخبگان آمریکایی برساختهشده ایجاد می کند که بر پایه آن در سیاست خارجی آمریکا گناه و جرم نیست. این بدین معناست که ممکن است اشتباهاتی در سیاست خارجی آمریکا پذیرفته شود، ولی جرم و گناه نیست؛ چرا که "تاریکی را در نور راهی نیست"! بهمین دلیل است سیاست خارجی آمریکا عموما توجیه میشود و زیر پرسش قرار نمیگیرد. از همین رو، استثناگرایی آمریکایی اسطوره بنیادین (Myth) هویت و سیاست آمریکاست; اسطورهای هویتی که تاریخ ندارد. آمریکا اما خود را "شهری درخشان بر فراز تپه" (Shining City on a Hill) میخواند.
آمریکا ابرقدرتی است که بزرگی آن بیشتر برخاسته از جایگاه جغرافیایی و دسترسی ایمن به دو اقیانوس دارد تا صرف اقتصاد و آرمانهایش. به بیان دیگر، جغرافیا حامی ایده آمریکا بوده است. از این رو، منطق جغرافیا حکم میکند که چیرگی سامانهای سیاسی با انسجامی باثبات بر این پهنه موجد برآمدن قدرتی بزرگ شود. اسپایکمن بدرستی گفته بود که آمریکا "مطلوبترین کشور در جهان از نقطه نظر موقعیت است."
آمریکا کشوری قارهای از اقیانوس تا اقیانوس است. ۴۸۰۰ کیلومتر کرانه دریایی طولانیِ این کشور بستری مناسب برای برپایی بنادری عمیق جهت تسهیل اعمال قدرت در دو پهنه وسیع آبی اطلس و آرام را فراهم کرده است. هر دو همسایه شمالی و جنوبی این کشور نیز دو ساحل طولانی اقیانوسی دارند; با این حال، تفاوتی ژرف با آمریکا دارند. کانادای کمجمعیت گرفتار قطب شده و مکزیک پرجمعیت فاقد کرانه مناسب برای بنادر ژرف اقیانوسی است. هیچکدام از این دو نمیتوانند قدرت آمریکا را به خطر اندازند، هر چند که مرزهای مکزیک با مهاجرین لاتین غیرقانونی خود تهدیدی هویتی برای امنیت ملی آمریکا ایجاد کرده است. فقدان رقیب طبیعی باعث شده که آمریکا هژمون طبیعی در نیکمره غربی گردد. چین و روسیه اما هژمون دیگر نیمکره نبوده و نیستند.
در این میان، یکی از مهمترین عوامل ایده ملت آمریکا همچو مردم برگزیده است. اکثریت مهاجرین نخستین به آمریکا از میان اروپاییان پروتستان بودند که ایدههای "قوم برگزیده" (Chosen People) و "ارض موعود" (Promised Land) در ذهن آنان ریشه دوانیده بود. همنشینی با عهد عتیق و عهد جدید باور به برگزیدهشدن را در میان این دسته از مسیحیان تقویت کرده بود. بر پایه تورات به این ملت برگزیده سرزمینی موعود وعده داده شده بود. جای شگفتی نبود آنگاه که مهاجرین نخستین با سرزمینی پهناور، پرنعمت و دست نخورده روبرو شدند، آمریکا را ارض موعود خود یافتند. به بیان دیگر، نمود و نماد برگزیدهشدن از سوی خداوند را در یافتن چنین سرزمینی وعده داده شده دیدند. بنابراین ورود مهاجرین به قاره آمریکا باعث شکلگیری ایده ملت برگزیده شد; ذهنیتی که یکی از بنیانهای استثناییگرایی آمریکا را نشان میدهد.
استثناگرایی آمریکایی مبنای سیاست خارجی این کشور را شکل داده و بر رابطه آن بر دیگر کشورها تاثیری کتمانناپذیر گذاشته است. نمودهای آن را میتوان در توسل به زور، مداخله در امور داخلی کشورها و کاربرد روزافزون تحریم دید. آمریکا این اجازه را بخود میدهد که دیگر کشورها را تحریم کند چرا که خود را استثنایی میداند. جای شگفتی نیست که آمریکا نگاهی ابزاری به حقوق بینالملل و سازمانهای بینالمللی داشته باشد و از استقلال ترتیبات و رژیمهای بینالمللی بکاهد. آمریکا رسما اعلام میکند که سازمانها و حقوق بینالملل یکی از ابزار موجود برای پیشبرد اهداف منافع ملی این کشور است و حتی این توانایی را دارد که از قراردادها و تعهدات نیز خارج شود.
چنین رویهای در سیاست خارجی آمریکا از پیشینهای طولانی برخوردار است. از این رو، بسیاری از کشورها از پیامدهای چنین رفتار آمریکا نگرانی روزافزون دارند. نتیجه پایانی اما اعتمادناپذیری روزافزون به آمریکا در حقوق بینالملل است. جالب آنکه، آمریکا نیز نگرانی میان کشورها سود جسته و از آن به عنوان بهانهای برای خروج از توافقات و تعهدات استفاده میکند. با این حال، آمریکا نیرومندترین قدرت و متنفذترین رهبر جهان کنونی است و نادیدهگرفتن روابط با این ابرقدرت نه سودمند است و نه ممکن. از آنجا که آمریکا مهمترین دلمشغولی در سیاست کشورهاست، شناخت از آن امریست بنیادین؛ امری که نیازمند درک استثناگرایی آمریکایی است.
#جهان
T.me/industromy