درست یکسال پیش،
#این_حکایت شروع شد. یکسال قبلتر
#روایت_کودتا را به همینشکل ساخته بودم. فکر میکردم ماجرا را در ۳ تا ۵اپیزود تمام میکنم، تا رسیدم به سومین بخش که با
این عبارت به پایان رسید: در بخش بعدی از تغییر موضع حزب توده در شب ۳۰تیر خواهید شنید
لابد بیحوصلهگی هم بود، بهانههای دیگر هم، که چند ماه کار خوابید. قرار بود بخش چهارم گزارشی باشد از رابطهی حزب با مصدق و قوام، در حد یک نمره. دوباره که شروع کردم گفتم برای عذر تأخیر،
این رابطهی پر قصه را قدری بیشتر و پُرتَر روایت کنم. که تا حالا کشید
باری، یکسال گذشت و قصهی ۳۰ تیر به پایان نرسید. امروز عصر رفقا آمدهبودند تا سرودی را که پارسال برای پخش در پادکست سر هم بندی کرده بودیم، درست و پاکیزه ضبط کنیم. خواننده، پارسال سرود را در سفر با موبایل ضبط کرد و فرستاد، که به پادکست برسد
بعد یک سال سر صبر آمد و خواند. سرودی که روز قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ ساخته شده بود...
سرود را حسین ملک ساخت که در کار موسیقی بود( با حسین ملک که برادر خلیل ملکی بود اشتباه نشود) همان روز ۳۰ تیر، به یاری صبا که استادش بود و حسین به خانهی او میرفت که در زد و خوردهای خونین بهارستان گیر میکند. منوچهر قربانی سال ۷۱
این سرود را دوباره اجرا کرد.