آقای ایکس

از اتفاقی که نیافتاده می‌ترسم، از اتفاقی که افتاده نه!

آدم‌ها درد کشیدن رو دوست دارن، به خاطر همین عاشق می‌شن!

دیدی جفتمون عادت کردیم؟

این سه ماه آخر سال داره اندازه یک سال فشار میاره.

کورت می‌کنن همونایی که یه روز رو چشم‌ات جا داشتن!

امشب روحم جامه سیاه بر تن دارد. در سرمای زمستان جانی از من کنده شد. مادربزرگی که اگر من در کنارش نبودم قادر نبود جایی برود، این‌بار خود به‌تنهایی رفت…

من تعداد مسیر هایی که دوست داشتم تو زندگیم تجربه کنم رو زیاد کردم. به این امید که اون چیزی که امیری بهش تعلق داره رو پیدا کنم! احساس خطر می‌کنم اما روشنایی رو ته مسیرم می‌بینم. اذیت هم می‌شم ولی تحمل می‌کنم و لذت می‌برم! تا به الان کار هایی که ساخته‌ام زیاد باب میل‌ام نبودن. اونطور که باید، ارضام نکردن! به هر حال برای مقابله با کمال‌گرایی شدیدی که دارم ناچارم کنار بیام با این مسئله و سرعت آپلودم رو بیشتر کنم. با این حال، هیچ وقت کمیت رو به کیفیت ترجیح نمی‌دم و در تلاشم که با ایده‌های متفاوت، توانایی‌های خودم رو ارائه بدم. ممنونم از شما که نگاه‌های پر مهرتون رو از من دریغ نمی‌کنین.

ده و نیم یوتوب! 👀

انداختیم به ای کاش!

نه می‌فهمم چی می‌گی، نه متوجه می‌شم.

بیاید دوست من بشید تا تصویر های خوبی ازتون ثبت کنم.

من آدم رندوم‌السفری هستم. یعنی هرکی احساس کرد هم‌سفر نیاز داره می‌تونه رو من حساب کنه...