این پیام + یک مجموعهٔ پست رو ارسال کنید ؛ انتقاد / پیشنهاد / نظر خالصانهٔ خودتون رو بهم بگید ، دو پست ارسال میکنم اینجا و متقابلا نظر خودم رو دربارهش میگم .
او تمام وجودش را ریخت در کاسهٔ تهیِ تقدیر، اما هرچه داد، جهان باز تهیتر شد. گویی زمین قسم خورده بود که او را بیازارد و آسمان، عهد بسته بود نگاهش را از او بدزدد. هر گامی که برداشت، سنگینیِ ناکافی بودن چون زنجیری بر جانش پیچید، و هر تلاشی که کرد، در دریایِ بیپایانِ بیاعتنایی غرق شد. او، مسافری خسته، که هرگز راهی به مقصد نیافت، تنها با باری از حزن و هزاران چرا، در انتهایِ کوچهای بیفروغ، به تماشایِ شب نشست.