اعتراض كرديم؛ گفتيد نفستان از جاى گرم بلند شده سكوت كرديم؛ گفتيد لايق اين دردها هستيد فرياد زديم؛ گفتيد پرخاشگر و ديوانه ايد گريه كرديم؛ گفتيد افسرده و دل مرده ايد
تا كجا و تا كى به هر رنج مان تهمتى ميزنيد؟! بدون آنكه بدانيد زن بودن در اين خاكِ سرد چه درديست و هر ثانيه اش بغضى فرو خورده است در گلويمان، و با افكار پوسيده و تاريخ مصرف گذشته تان چون طنابِ مرگ، زندگى مان را در هر ثانيه و دقيقه و ساعت و سال از كودكى تا امروز بلعيده ايد…