✨ نیایش
پرودگارا...
چه میشد از بارگاه ملوکانهی خویش قدری (به اندازه سر سوزنی) به پایین دستها نیمچه نگاهی انداخته و یادی از مظلومان میفرمودی؟
یا که گاهی از آغازین سرنوشت و سفر انسان به سیر و سلوک مخوفش به قیاسِ دانهی اَرزنی مهربانتر میبودی؟
مدعیان در پی تبیین شایعهای بدین جا کوشیده و بسیار اظهار داشتهاند تا در پگاه فرخنده دلی بگویند که بطن "حُبّ" از شماست!
پس آیا در شورمندی جهش عشق، در گذر از مرحلهای به مرحلهای عاجز نشود آذرخش عقل؟
با این روند بی پیرایهی "حُبّ" شما....
چرا وقتی بیگانگان، بیگناهان را به صلابه میکشند، شما دلمشغول طرحی نو بوده، جهت نوزایی کیهانی؟
مگر اینجا زندگانی مفلوج نیست؟ که هرگز عنصر محبت در قلمروی بودن و ماندن جایگیر نشد و در نهايت، دستاورد آن به دکترین بردگی تحول یافت.
ای یزدان....
چرا در نگرش به هستیِ آدمی با احساسِ عدم و گم گشتگی مواجه میشویم؟ و در ژرفای پوچی و بی معنایی، اشتغال نحلهی فکری، ماهیت زیستن و پویش مییابد؟
بارالها....
چرا آفتاب آسمانی در جبر آفتابه دزدان، دستمایهی پیشگامان شده و در باوری مشترک، حلقه زده است به سیفون طلایی؟
چرا قوانین شرافت و ناموس از تنهایی شط شب بیرون نزده تا عریانترین و مستانهترین منشِ رندانه را آموزش دهد؛ تا بگوید:
"زن موجودیتاش همانا تبسم خدایی ست!
که زن؛ عالم و ساحت وجودی ست برای استحکام اخلاق و والاترین بوده جهت شناسائی اوج کلام (شعر عاشقانه)!
و اذعان کند: مشخصهی محسوس و طبیعی زن، نواییست تحلیل شده به جان مرد...
و در گسستهای تجارب انسانی، زن سازنده ظریفانهیِ بی مدعی ست در هنر شگرف مادر بودن!"
آفریدگارا...
عرض آخر:
چرا در خاک فرو ریخته به جستجوی مواج زیبایی هستید؟
مگر نمیدانید در جام وجودی هیاهو، سکوت هرگز نتواند حکم معبدی اَمن باشد؟
چرا که ترنم زن به بیکرانی ظهور ابدی، دلنوازترین لالایی ست در گوش دلِ خلوت!
🖋 اهورا
©
🆔 @TheCosmicCode