Hossein Ronaghi - حسین رونقی

Channel
Logo of the Telegram channel Hossein Ronaghi - حسین رونقی
@hosseinronaghiPromote
28.22K
subscribers
593
photos
376
videos
379
links
🏴 Blogger and freedom of speech activist. Woman, Life, Freedom (IRAN). https://x.com/hosseinronaghi/ https://instagram.com/hosseinronaghi https://fb.com/ronaghi https://YouTube.com/hosseinronaghi https://hosseinronaghi.blogspot.com
To first message
۳۰ شهریور ۱۴۰۱ یکی از خون‌بارترین روزهای تاریخ معاصر ایران است که فقط در یک روز حداقل ۹ کودک و ده‌ها نفر با سلاح جنگی و با شلیک گلوله به قلب و سرشان قتل عام شدند.

آنها حداقل ۹ کودک را در یک روز کشتند.

یاد و خاطر کشته‌شدگان وطن گرامی
زن،‌ زندگی، آزادی

@Hosseinronaghi
همه این کودکان و عزیزان با اصابت گلولهٔ جنگی به قلب و سر کشته شدند.

کودکان کشته‌شده خیزش زن، زندگی، آزادی (۳۰ شهریور)

سیاوش محمودی (۱۶ ساله)، تهران.
امین معروفی (۱۶ ساله)، اشنویه.
ابوالفضل بائو (۱۶ ساله)، قائمشهر.
عبدالله محمودپور (۱۷ ساله)، ارومیه .
امیرمهدی ملک محمدی (۱۷ ساله)، تهران.
محمدرضا سروی (۱۳ ساله)، شهر ری.
سیدمهدی موسوی (۱۵ ساله)، زنجان.
محمدجواد زاهدی (۱۶ ساله)، ساری.
علی مظفری (۱۷ ساله)، قوچان.

کشته‌شده‌گان خیزش زن، زندگی، آزادی (۲۸ و ۲۹ شهریور)

فریدون محمودی (۳۲ ساله)، سقز.
ایمان بهزادپور (۲۵ ساله۹، سنندج.
محسن محمدی   (۳۵ ساله)، دیواندره.
میلاد استادهاشم (۳۷ ساله)، تهران.
رضا لطفی (۱۹ ساله)،‌ دهگلان.
زکریا خیال (۱۶ ساله)، پیرانشهر.
مینو مجیدی (۶۱ ساله)، کرمانشاه.
دیاکو مهرنوایی (۳۲ ساله)،‌بوکان.
فرزین لطفی (۲۷ ساله)، رضوانشهر.
ساسان باقری (۳۱ ساله)، رضوانشهر.
میلاد زارع (۲۵ ساله)، بابل.

کشته‌شده‌گان خیزش زن، زندگی، آزادی (۳۰ شهریور)

حنانه کیا‌ (۲۲ ساله)،‌ نوشهر.
محمدحسن ترکمان (۲۶ ساله)، بابل.
غزاله چلابی (۳۳ ساله)، آمل.
بهنام لایق‌پور (۳۶ ساله)،‌رشت.
صدرالدین لیتانی (۲۷ ساله)، اشنویه.
عرفان خزایی (۳۰ ساله)، شهریار.
دانش رهنما (۲۲ ساله)، ارومیه.
عرفان رضایی (۲۱ ساله)، آمل.
میلان حقیقی (۲۱ ساله)، اشنویه.
رحیم کلیج (۲۷ ساله)، قائم‌شهر.
مهرداد قربانی (۱۸ ساله)، زنجان.
محسن قیصری (۳۲ ساله)،‌ ایلام.
پویا شیدا (۱۸ ساله)، ارومیه.
مهدی عسگری (۱۸ ساله)، گرمسار.
محمد مام صالح (۲۸ ساله)، سردشت.
مرتضی نوروزی (۲۲ ساله)، لنگرود.
محسن محمدی کوچکسرایی (۳۷ ساله)، قائم‌شهر.
فرجاد درویشی (۲۳ ساله)، ارومیه.
سیدعباس میرموسوی (۲۸ ساله)، لنگرود.
علیرضا فتحی (۲۶ ساله)، قزوین.
ابوالفضل مهدی پور روشن (۱۸ ساله)، قائم‌شهر.
متین عبدالله‌پور ،‌ارومیه.
حسینعلی کیا (۲۳ ساله)، نوشهر.
مهدی زاهدی، ارومیه.
یاسین جمالزاده، رضوانشهر.
مهراب نجفی (۳۲ ساله)، لنجان اصفهان.
محسن مال‌میر (۲۶ ساله)، نوشهر.
فریدون احمدی.
سعید محمدی (۲۱ ساله)، اسلام‌آباد غرب.
محمد زارعی (۲۲ ساله)، لاهیجان.
فؤاد قدیمی (۴۰ ساله)، دیواندره.
مهرزاد عوض‌پور کاکرودی، نوشهر.
فردین بختیاری، سنندج.
سیدسینا موسوی (۳۴ ساله)، آمل.
محسن پازوکی (۲۳ ساله)، پاکدشت.
محمد فلاح (۳۵ ساله)، آمل.
محمدرضا اسکندری (۲۳ ساله)، پاکدشت.
امیرحسین شمس (۲۰ ساله)، نوشهر.
ایمان محمدی (۳۳ ساله)، اسلام‌آباد غرب.

@Hosseinronaghi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
۲۹ شهریور سالروز کشته شدن «نادر مختاری» از جان‌به‌لب‌رسیدگان آبان خونین ۹۸

نادر مختاری متولد ۶ بهمن ۱۳۶۳، از معترضان آبان ماه بود که ۲۴ آبان ۹۸ در اعتراضات کرج بازداشت می‌شود. خانواده او مدت‌ها در جستجوی فرزندشان بودند اما خبری از او پیدا نمی‌کنند تا اینکه ۲۵ روز بعد در ۲۰ آذر ۹۸ جسم نیمه‌جان فرزندشان را در حالی که بشدت شکنجه شده، سر و صورت و دست‌هایش شکسته و توان حرکت، قدرت تکلم و غذا خوردن ندارد در بیمارستان شهدای هفت تیر شهرری پیدا می‌کنند، کسی پاسخگو نیست و اجازه ملاقات به آنها داده نمی‌شود.

ماموران امنیتی پس از مدتی بدون اطلاع خانواده او را به زندان منتقل می‌کنند و بیمارستان هم نمی‌تواند به خانواده او اطلاع دهد کدام زندان، چون ماموران محل انتقال و نام زندان را پنهان کرده بودند.

همین مسئله موجب می‌شود وضعیت جسمانی نادر مختاری وخیم شده و ۲۹ شهریور ۱۳۹۹ در زندان کشته شود. خانواده او تنها در آذر ۹۸ توانسته‌اند فرزندشان را در بیمارستان شهدای هفت تیر شهرری ملاقات کنند و در تمامی دوران زندان، خانواده وی اجازه ملاقات با او را نداشته‌اند.

ویدیو آخرین وضعیت نادر مختاری را نشان می‌دهد، او را با چنین وضعیتی به زندان منتقل کردند.

در مورد نادر مختاری بیشتر بخوانید.

@Hosseinronaghi
‏سالروز کشته شدن دختر دلیر و آگاه ایران، «نیکا شاکرمی»، یادآور یکی از بزرگترین جنایت‌های حکومتی در تاریخ ماست.

آنچه از او باقی مانده، «زن، زندگی، آزادی» و شجاعت و مقاومت است؛ در مقابل، آنچه از شما جنایت‌پیشگان به‌جا خواهد ماند، مرگ و حقارت است.

@Hosseinronaghi
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
کاش دختری داشتم مثل نیکا.
آگاه، جسور و دلیر؛ شخصیتی که می‌تواند نقشه راه ما باشد.

«چقدر قشنگه، چقدر ناز و بلنده، دیگه وقتشه پُر بشی تو آسمونا»، نیکا به زیبایی واژه‌ها را ادا می‌کند و در کودکی چنان تصویری در ذهن‌مان می‌سازد که تجسم واقعی «زندگی» است، صدها بار ویدیو را نگاه کرده‌ام، صدایش، تصویرش، دستان کوچکش، چشم‌های زیبایش، جز‌به‌جز آنچه که می‌بینم روایت زندگی است، روایتی که حکومت با آن سر ستیز دارد.

به آن دختر زیبا، جسور و آگاه که نگاه می‌کنم گویی شعار «زن، زندگی، آزادی» را از او گرفته‌اند و او ترجمان حقیقی این شعار است‌. رها از خط قرمزهای حکومت می‌خواند، مستقل است کار می‌کند و زندگیش را با تمام سختی‌ها با آن سن کم آنگونه که دوست دارد و انتخاب کرده می‌سازد. صاحب آن لبخندهایِ زیبا دیگر در میان ما نیست، دشمنان زندگی، مرگ او را رقم زدند، زندگی را از او گرفتند اما نتوانستند او را نیست کنند، مهرش در قلب تک‌تک‌مان زنده است، صداش بیشتر از هر زمانی شنیده می‌شود، «سلطان قلب‌ها» را با صدای دل‌نشینش بازخوانی می‌کند و بر قلب میلیون‌ها ایرانی می‌نشیند؛ می‌دانم آرزوها و خواسته‌هایش آینده ما را خواهد ساخت، آگاهی، جسارت و دلیریش نقشه راه ما خواهد بود. از معدود دفعاتی است که می‌گویم کاش دختری داشتم مثل نیکا. دختر باهوش و زیبا دوستت داریم و همیشه به‌یادت هستیم. و امیدوارم مراسمی که لایقش هستی برایت برگزار کنیم. مادر، خواهر و خاله‌ات همیشه یاد تو رو زنده نگه می‌دارند و ما کنارشان هستیم و فراموش نمی‌کنیم آنچه را با تو کردند.

پی‌نوشت: هر صدا و تصویری از بچه‌های ایران که برای آزادی و آبادیش کشته‌شدند، غم و اندوهی آمیخه با خشم در دلم می‌کارد، گویی قلبم مچاله می‌شود و بغض خفه‌ام می‌کند، اما نگاه می‌کنم و می‌بینم که آنها چه کردند؟، و اگر امروز بودند از ما می‌خواستند عقب نکشیم، پیش برویم و راه‌شان را ادامه دهیم و یادشان را گرامی داریم. نیکای عزیزم ما ادامه داریم... خواهش می‌کنم اگر هنرمند هستید یا هنری دارید یا کاری می‌توانید بکنید، به‌یاد نیکا بخوانید یا طرحی یا اثری خلق کنید.

#نیکا_شاکرمی

@Hosseinronaghi
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
شعر «کشور آزادگان»

ای کاخ که سر سوده‌ای از فخر به کیوان
بر قدرت تو چرخ برین واله و حیران

پیوسته تو را دست خدا باد نگهبان
ای مهد جوانمردی و آزادی و ایمان

ای کشور آزاده‌دلان، ایران! ایران!
ز آغاز جهان، مأمن احرار تو بودی

مأوای بسی مردم هشیار تو بودی
در نهضت هر قوم، علمدار تو بودی

@Hosseinronaghi
شما تنها یک نفر نیستید؛ بلکه نماینده‌ی بی‌شمار زنان آزادی‌خواه این شهر و سرزمین هستید. مقاومت و همبستگی شما زندگی را به شهرها بازگردانده و نوید آزادی را می‌دهد. شما که فریاد می‌زنید: «من یک نفرم، یکی از هزاران زن این شهر».

@Hosseinronaghi
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ما را ز سر بریده می‌ترسانی؟

ما گر ز سر بریده می‌ترسیدیم،
در محفل عاشقان نمی‌رقصیدیم.

در روزهای اخیر، نیروهای امنیتی و حکومتی با تعدادی از فعالان، زندانیان سابق و خانواده‌های دادخواه تماس‌هایی با هدف وادار کردن آنان به سکوت برقرار کرده‌اند. برخی از این تماس‌ها و پیام‌ها همراه با تهدید، حتی تهدید به مرگ، بوده است.

با این فشارها و تهدیدها نه از ایران می‌رویم،
نه عقب‌نشینی می‌کنیم،
و نه سکوت پیشه می‌کنیم.

نمونه‌ای از این تماس‌ها که در آن فرد تماس‌گیرنده با تهدید به حضور بر بالای سرم و تلاش برای ایجاد رعب و وحشت، سعی در مرعوب ساختن و ساکت کردنم دارد. این اقدامات نه تنها تاثیری در اراده و باور ما ندارد، بلکه عزم ما را برای ادامه راهی که انتخاب کرده‌ایم، استوارتر می‌سازد. از این تهدیدها نباید بترسیم؛ چرا که سکوت در برابر ظلم، خیانتی است نه تنها به خودمان، بلکه به تمامی افرادی که برای عدالت، آزادی و حقوق انسانی ایستاده‌اند. این گونه تهدیدها هرگز نمی‌تواند صدای حق‌طلبی ما را خاموش کند و ما در این مسیر با تمام توان و بدون هراس ادامه خواهیم داد.

لطفا فایل صوتی را گوش کرده و در انتشار آن کمک کنید.

@Hosseinronaghi
مهسا ژینا امینی، اسم رمز آزادی ایران

در خیزش «زن، زندگی، آزادی»، مردم ایران همچون نوری در ظلمت و یاس، تابیدند. یکصدا مقابل حاکمیت ظلم و جور ایستادند؛ همان نوری که عاقبت پایان این عصر تاریک و تباه را رقم خواهد زد.

در سالگرد اعتراضات خونین ایران،  هم‌دل و همراه خانواده‌های دادخواه باشیم و یاد و خاطره این فرزندان شجاع وطن را که به ستم کشته شدند، گرامی بداریم.

به امید آزادی ایران
زن،‌ زندگی، آزادی

طرح از آر‌دی

@Hosseinronaghi
یادداشت مژگان افتخاری مادر مهسا ژینا امینی:

من مادری غمگینم غمگین رفتنی ابدی ، منتظر بازگشتی بی بازگشت ازلی چشم انتظار ندایی از خالق ژینایم آن به نام مهسای عالم تابم از آن هستی بخشی که بر دامانم این ودیعه به امانت سپردو زندگیم را هستی بخشید و اینک بیمناکم از ربودن امانتش پیش چشم مردمان. چرا؟ چگونه شد؟ مگر میشود، هنوز به باورم نمی گنجد که او را به مسافرت بردم و او را ..... دوباره نبض پر از ازدحام قلبم به ساعت زمان به آن ثانیه های شوم نزدیک میشود دخترم که مهمان پایتخت ایران بود به تخت بیمارستان سرازیرش کردند خدایا این چه رسم و مروتی است؟ که دختر ردا بلندت با آن لچک و روسری تا به پا افتاده پوشش گرفتار سیه رویانی شود که چشم دیدن زیبایی دختر میهن شان را نداشتند چشم دیدن زیبایی خلقت خداوندی را نداشتند رسوای ابدی تاریخ میشوند بر پیشانی جهان تا نفس زندگان به دنیاست شرح این هجرانبجاست. اگر نفسی هست با نام و یاد خواهران و برادرانی که به پای مظلومیت و غريبيش خون گرمشان را تقدیم کردند و جانانه ژینا و مهسای بیشتر ایران و دنیا شوند نامشان یادشان را با مهسای عالم تابم به ابدیت سپردم که نامشان متبرک باد.

@Hosseinronaghi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ما این وطن از چنگِ تو پس میگیریم
شاعر: «مونا برزویی»

آن‌ دست که نَفْسِ بی‌گناهی را کُشت
انگار تمامِ مردمان را کشته
پنداشت که با چَراندن خفاشان،
خورشیدَک‌‌مان و آسمان را کشته
خونی که روان شده‌ست بر لاله‌ی گوش،
می‌جوشد هنوز و غرقشان خواهد کرد
پژواکِ غریبِ نامِ یک دختر کُرد،
ظلمی که نهفتند، عیان خواهد کرد
این پرچمِ آغشته به شب: گیسویش،
از سایه‌ی خرچنگِ تو پس میگیریم
ای ملغمه‌ی دروغ، ای ترسیده!
ما این وطن از چنگِ تو پس میگیریم

@Hosseinronaghi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ایستادگی تا آخرین نفس: نه به جمهوری اسلامی.
شما مشروعیت ندارید، دادگاه انقلاب را به رسمیت نمی‌شناسم؛ بازداشت کنید.

به نام خدای رنگین‌کمان
خدای خدانور، مهسا و کیان

طی ماه‌های گذشته دوبار برای محاکمه در خصوص پرونده اعتراضات مهسا احضار شدم، اما در دادگاه شرکت نکردم. برای بار سوم نیز احضار شدم و همچنان شرکت نخواهم کرد. اساساً معتقدم دادگاه انقلاب قانونی نیست. مهم‌تر از آن، از نظر مردم ایران، سیستم حاکم جمهوری اسلامی نه مشروعیت دارد و نه مقبولیت؛ و این مردم با تحریم انتخابات نمایشی، این موضوع را اعلام کردند. امروز وظیفه من به‌عنوان یک مبارز سیاسی، ایستادگی بر اصول و ارزش‌هایی است که همگان به آن‌ها باور داریم.

مردم ایران بهترین قاضی‌اند: علیه ظلم و استبداد ایستاده‌اند.

من هم چون مردم ایران، سیستم قضایی‌ای که به‌عنوان بازوی نهادهای امنیتی عمل کرده و می‌کند، هیچ ارزشی برای قانون قائل نیست و برای افرادی مانند محسن شکاری، سید محمد حسینی و ده‌ها معترض دیگر، صرفاً به‌خاطر اعتراض حکم اعدام صادر و اجرا کرده، و بخش بزرگی از جامعه ایران را به دلیل مخالفت با حکومت بازداشت و روانه زندان کرده و شکنجه را به‌عنوان یک رنج عمومی به جامعه تحمیل کرده است، به رسمیت نمی‌شناسم.

پیش‌تر هم گفته‌ام: هر چیزی از من دارید، برای عموم مردم منتشر کنید؛ از بازجویی‌ها گرفته تا مدارک، مستندات و ویدیوهای ضبط‌شده در داخل و خارج زندان. چرا که باور دارم مردم ایران و افکار عمومی اصلح‌ترین قضات هستند و درست‌ترین قضاوت را می‌کنند. تنها در صورتی شرکت می کنم که در دادگاه علنی و با حضور مردم و رسانه‌ها باشد.

ایران در قلب من است؛ هیچ تهدیدی عشقم به این سرزمین را نمی‌گیرد.

می‌توانید مرا زندانی یا اعدام کنید. می‌توانید مرا بکشید، به هر طریقی محدود کنید یا آزار دهید، دست به تخریب و تهمت بزنید. اما نمی‌توانید عشقم به این سرزمین را از من بگیرید و کاری کنید که این مردم و ایران را دوست نداشته باشم. با هیچ تهدید، فشار و زوری نمی‌توانید مرا بنده و برده خود کنید؛ همان‌طور که در بیش از چهار دهه گذشته نتوانستید رویای آزادی و آبادانی را از مردم ایران بگیرید. ما را نمی‌توانید تسلیم خود کنید.

من با قلبم و با تمام وجودم برای این کشور و مردم ایستاده‌ام و ادامه خواهم داد؛ کاری که می‌دانم بسیاری از ایرانی‌ها انجام داده‌اند و می‌دهند. هنوز هم باور دارم بسیاری در این مملکت هستند که حاضرند جانشان را برای ایران و مردمش فدا کنند، و من یکی از آن‌ها هستم.

فریاد مردم، فریاد من است: شما قاتلید.

گفته‌اید: «اگر خود را بی‌گناه می‌داند و جرمی مرتکب نشده، بیاید از خود دفاع کند.» من دفاعی از خود ندارم. حرف من، فریاد بچه‌هایی بوده که در خیابان کشته شدند، چشمشان را از دست دادند و رنج کشیدند. خواسته من، خواسته پرستاران، کارگران، معلمان، دانشجویان و مردم ایران است! چه دفاعی؟ شما قاتلید! شما زندانی کرده‌اید، شکنجه کرده‌اید و اعدام کرده‌اید! شما به دختران این سرزمین در مدارس حمله شیمیایی کردید! من چه دفاعی باید بکنم؟ اگر منظورتان این است که همچنان بر حرف‌هایت هستی؟ بله، هستم. شما عامل ویرانی این مملکت و تباهی زندگی ایرانیان هستید.
اگر اندکی شرافت و وجدان درون شما وجود داشته باشد، با این حکومت برای سرکوب مردم همکاری نمی‌کنید، چه در قوه قضاییه و چه در نهادهای اطلاعاتی و امنیتی. خودتان بهتر از ما می‌دانید که ادامه این وضعیت، چیزی جز سقوط این کشور و نابودی حتی خودتان نیست.

ایران را ترک نمی‌کنم.

قاضی پرونده به وکلا گفته: «مطمئن هستید که رونقی از ایران نرفته؟» همان‌طور که ایران در قلب من جا دارد و بودن در این خاک می‌تپد، من نیز در قلب ایران و برای آزادی ایستاده‌ام و جایی نمی‌روم، جایی ندارم بروم.
اگر فکر می‌کنید مردم فراموش کردند یا می‌کنند اشتباه می‌کنید شما خون ریخته‌اید و خون فراموش نمی‌شود، خون می‌جوشد. ما، چیزی برای از دست دادن نداریم، جز این سرزمین و مردمان شجاع و رنج‌کشیده‌اش. هر روز که در این خاک قدم می‌زنم، به زندگی خودم فکر نمی‌کنم، به مرگ این سرزمین فکر می‌کنم که شما دارید آن را رقم می‌زنید. و اینکه باید به فکر نجات سرزمین‌مان از نابودی و سیاهی باشیم.

مسأله به دادگاه آمدن نیست، مسأله این است که شما ایران را اشغال و ویران کرد‌ه‌اید و به‌زودی قدرت را به مردم واگذار می‌کنید و بابت همه جنایت‌ها و ویرانی‌ها پاسخگو خواهید بود، بنابراین تاکید می‌کنم انتخاب من این است در ایران می‌مانم خطر زندان، و بازداشت و مرگ را جان می‌خرم و در هیچ دادگاهی حاضر نمی‌شوم، حکم بازداشت صادر و بازداشت کنید، حرفی با شما ندارم و نخواهم داشت، جز همان که مردم ایران با قاطعیت به کلیت نظام جمهوری اسلامی گفتند: «نه!»

پاینده ایران، زن، زندگی، آزادی.

📌 نسخه با کیفیت در یوتیوب

@Hosseinronaghi
کاری نکردم جز اینکه زخمی‌ها را نجات دادم، جراحی کردم و در برابر وجدانم سکوت نکردم. قلمی داشتم که جز به راستی چیزی ننوشت.

سارا دلدار

اول مرداد هزار و چهارصد و سه

فردا روزی است که یک سال پیش از دادگاه مستقیم به #زندان_لاکان_رشت برده شدم. هیچ حس، درد، یا ترسی نداشتم و حتی با خودم نگفتم "کاش این کار را نمی‌کردم"، چون کاری نکردم جز اینکه زخمی‌ها را نجات دادم، جراحی کردم و در برابر وجدانم سکوت نکردم. قلمی داشتم که جز به راستی چیزی ننوشت.

روزها در زندان گذشت تا حکمم آمد: دو جرم، یک سال و سه ماه و ده روز، و شش ماه و خرده‌ای. موندم و آزادی مشروط گرفتم. هر چقدر از آن مدت بگویم، هر ثانیه‌اش، باز هم کم است: از بهداشت، از دعواها، از سرما، از گرما، از اینکه آرزو داشته باشی ماه و آسمان را ببینی. ولی خب، همه این چیزها و صد برابرش برای وطن کمه. وقتی که آزاد شدم به هیچ‌کس نگفتم تا برای استقبالم نیایند و هیچ گلی نیاورند. آزادی دیگر هیچ معنی نداشت.

روزها گذشت و تمام فکر و ذهنم در زندان بود، پیش دخترهایی که کمکشان کردم ترک کنند، نگران اینکه دعوا نشود یا برف نیاید چون سردشان می‌شود. حتی غذاهایی که هوس کرده بودند برایم درست می‌کردند، اما نمی‌خوردم. تا اینکه گفتم اینجوری نمی‌شود. باید بلند شوم. مثل همیشه رفتم سر کار. خودم را از صبح تا شب درگیر کردم تا وقتی به خانه برسم، بخوابم و فکری نکنم. همه را در محل کار خندوندم و انرژی دادم تا اینکه کم‌کم مریض شدم. پیگیری کردم، دکتر رفتم و هر روز حالم بدتر شد. عفونت‌هایی که از دومین ماه زندان گرفتم ادامه داشت. پریودم قطع شد و تا حالا نشده. در زندان فشار عصبی گرفتم و بعد مشکلات دیگری پیدا کردم. گفتم شاید چون کبدم مشکل داشت، این عفونت‌ها را گرفتم. یک هفته بیمارستان خوابیدم و دیگر آدم قبل نبودم. ضعیف شدم، کم‌خونی شدید گرفتم، طحال، کلیه و تخمدانم بزرگ شد. بعد دیدم بچه‌هایی که از زندان آمده‌اند، خیلی‌هایشان بیماری زمینه‌ای گرفته‌اند.

ولی با تمام این رنج‌ها و دردها، ساچمه‌ای که هنوز در بدن و سرم است، هر لحظه خیابان را با صدای تیر و خون در ذهنم می‌بینم. تنها تسلایم، ناخودآگاه، مشت کردن و فرو کردن ناخن‌ها در گوشتم است.

ولی باز هم با تمام وجود به تمام شیرزنان سرزمینم افتخار می‌کنم و روحم پیش خواهرانم در بند است؛ زنانی که تمام رنج‌هایشان را دیدم و با آن‌ها زندگی کردم…
#زن_زندگی_آزادی ✌️🕊

۱۵۲ روز، از روزهایی که در قفسی زیر آسمان دیارم گذشت. اما چه گذشت؟! فقط من می‌دانم و من، و آن دیوارهای سنگی که نامش زندان بود... 🕊
💚🤍❤️

نوشته سارا دلدار
https://instagram.com/saray.deldar

@Hosseinronaghi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زنده‌یاد پویا بختیاری
ناهید شیرپیشه
منوچهر بختیاری

۱۹ شهریور زادروز پسر ایران، جاویدنام پویا بختیاری گرامی باد

(من هم پسر کسی هستم)

@Hosseinronaghi
زخم‌های دیروز همچنان می‌کشند...
برای «محمد آزاد»، «سارا دلدار» و «علیرضا قلی‌پور»

در بحبوحه اعتراضات ۱۴۰۱، چند لباس‌شخصی به زور قصد ربودن دختری را در خیابان داشتند. محمد جلو می‌رود و اجازه نمی‌دهد. در مقابل خشونت آن‌ها می‌ایستد، آن هم به بهای سنگینی؛ او را به طرز وحشیانه‌ای کتک می‌زنند. با ضربه‌ای گُرزمانند به سر و چشمش می‌کوبند و یک چشمش را برای همیشه از او می‌گیرند. سپس با بی‌رحمی ضربات چاقوی پی‌درپی را به بدنش وارد می‌کنند. او آسیب دیده و زخم‌خورده بود،‌ همین روایت کوتاه از زندگی او تصویری از انسانی شریف، آزاده، شجاع و وطن‌دوست است.

چند روز قبل در لحظه‌ای که قلب محمد برای همیشه از تپش بازایستاد، ۴۸ ساله بود؛ مردی سرشار از عشق به ایران. هرچند در دبی متولد و بزرگ شده بود، اما عشقی که به میهن داشت او را چند سال پیش به ایران بازگرداند. جسم رنج‌کشیده‌اش در خاک سرد ایران آرام گرفت.

چند ساعت از خبر مرگ «محمد آزاد» نگذشته بود که خبر رسید «علیرضا قلی‌پور»، زندانی سیاسی سابق، درگذشت. شوکه می‌گویم: چرا؟ می‌گویند زیر فشار شیمی‌درمانی، ایست قلبی کرده است.
در پی رنج‌های زندان به سرطان مبتلا شده بود. او پس از خروج از زندان، در فکر بزرگ کردن پسر کوچکش بود و مانند محمد، آرزوی آزادی و آبادی ایران را در دل داشت. و حالا خبر می‌رسد که «سارا دلدار»، دختر شجاعی که در جریان اعتراضات به دست حکومت هدف ساچمه‌ها قرار گرفته بود، دیگر زنده نیست. دو سال تمام رنج و درد ناشی از ساچمه‌هایی که در بدنش مانده بود را تاب آورد، اما عفونت ناشی از آن‌ها در نهایت او را از ما گرفت. مدام با خودم تکرار می‌کنم چه بر او گذشت؟ و پاسخ همان است که خودش نوشته بود: «چه گذشت؟! فقط من می‌دانم و من و آن دیوارهای سنگی که نامش زندان بود.» سارا زنی شجاع بود که در برابر این ظلم سکوت نکرد. او یکی از نمادهای پایداری و ایستادگی زنان ایران است؛ زنی که تا لحظه آخر تسلیم نشد، زخمی‌های اعتراضات را نجات داد، در برابر وجدانش سکوت نکرد و قلمش جز به راستی ننوشت.

این روزها هولناک است. در دو روز، سه تن از آدم‌هایی که قربانی ظلم این حکومت بودند – از آسیب‌دیدگان چشمی گرفته تا زندانیان سیاسی – یکی پس از دیگری جان خود را از دست داده‌اند؛ از سرطان، از ایست قلبی، از زخم‌های ناگفتنی. گویی مرگ ذره‌ذره به تن و روح ما نفوذ کرده است. با خودم می‌پرسم: با تداوم این وضعیت، با بودن حکومتی چنین سرطانی، فردا نوبت کدام‌یک از ماست؟

این مرگ‌ها غریبانه‌اند، دردناک و بی‌رحم. گلوله‌هایی که سال‌های پیش شلیک شده‌اند و زخم‌های دیروز و شکنجه‌های گذشته هنوز جان می‌گیرد و انسان‌ها را می‌کشد. صدای آخرین تپش‌های قلب محمد، شجاعت و مقاومت سارا و امید علیرضا، پژواکی از رنج نسلی است که در سیاه‌ترین دوران‌ها، در میان خفقان و سرکوب، جان خود را فدای آزادی کردند. هر مرگ، همچون زخمی عمیق بر پیکر سرزمین و  مردمانی است که لبریز از امید، اما گرفتار در دستان ظلم است. هر رفتن، روایت جان گران‌بهایی است که با بی‌عدالتی به پایان رسیده؛ مرگ‌هایی غم‌انگیز که دل‌های ما را بیشتر از پیش به هم پیوند می‌دهد. هر رفتن این انسان‌های شریف صدایی است که ما را به مبارزه و مقاومت بیشتر فرا می‌خواند. در دل‌های ما، آرزویشان برای آزادی و زندگی بهتر زنده و پایدار خواهد ماند. یقین داریم که این سیاهی و ظلمت پایان می‌یابد.

«آرمیتا گراوند» را که کشتند نوشتم: «مرگ هیچکدام از ما ایرانیان، درتمام این سالها، مرگ طبیعی، نبوده‌ و نیست». و امروز بیشتر از هر روزی به این باور دارم.

@Hosseinronaghi
More