Hossein Ronaghi - حسین رونقی

Channel
Logo of the Telegram channel Hossein Ronaghi - حسین رونقی
@hosseinronaghiPromote
28.22K
subscribers
593
photos
376
videos
379
links
🏴 Blogger and freedom of speech activist. Woman, Life, Freedom (IRAN). https://x.com/hosseinronaghi/ https://instagram.com/hosseinronaghi https://fb.com/ronaghi https://YouTube.com/hosseinronaghi https://hosseinronaghi.blogspot.com
To first message
از شما به‌عنوان «روسیاهان تاریخ ایران» یاد خواهد شد.

جوانی به نام «سید محمد میرموسوی» زیر شکنجه مأموران نیروی انتظامی فراجا در لاهیجان جان باخت.

رفتاری به این اندازه وحشیانه و بدوی حتی از اراذل و اوباش نیز برنمی‌آید. مأمورانی که باید امنیت جامعه را تأمین کنند و خدمتگزار ملت باشند، به ابزاری برای سرکوب و عامل ناامنی تبدیل شده‌اند. آنها به جای حفاظت از شهروندان، خشونت را به عنوان تنها ابزار ارتباطی خود انتخاب کرده‌اند و هیچ تعهدی به پاسخگویی در برابر مردم ندارند. گاه معلمان، کارگران و دانشجویان معترض را کتک می‌زنند و بازداشت می‌کنند، گاه زنان را به بهانه پاسداشت «حجاب» آزار می‌دهند، با خشونت سوار ون می‌کنند و جنازه‌شان را تحویل خانواده می‌دهند. گاه نیز با عنوان اجرای قانون، غیراخلاقی‌ترین روش‌ها را به کار می‌گیرند و شهروندان را زیر شکنجه می‌کشند. و این وضعیت باعث شده است که شهروندان با دیدن پلیس دچار ترس و حتی حمله‌های عصبی شوند.

در حکومت‌های دیکتاتوری و تمامیت‌خواه، نیروهای انتظامی به جای ایفای نقش در تأمین امنیت عمومی و حفظ نظم اجتماعی بر اساس قانون، به عنوان ابزار سرکوب سیاسی و اجتماعی عمل می‌کنند. همانند آنچه در ایران شاهدیم، دزدها، خفت‌گیرها و قاتل‌ها آزادند و گاهی حتی همکار مجریان قانون، در حالی که شهروندان در معرض خطر و سرکوب قرار دارند. به نظر می‌رسد مأموریت اصلی این نیروها، نطق کشی، خفه کردن صدای اعتراضات، کنترل و سرکوب هرگونه مخالفت با حکومت و دشمنی با زندگی و شادی مردم است.

روی آوردن به اعمال خشونت، شکنجه، و سرکوب گسترده، نشان از ترس این نیروها از سقوط و فروپاشی دارد و بیانگر ناتوانی آنان است. این نیروها نه تنها از مردم حمایت نمی‌کنند، بلکه به یکی از اصلی‌ترین عوامل تهدید و ناامنی تبدیل شده‌اند. این وضعیت نهایتاً منجر به افزایش نارضایتی عمومی و طغیان مردم خواهد شد. ای کاش شعار پرستاران را می‌شنیدند: «نیروی انتظامی، تو هم بستری می‌شی» و ای کاش بفهمند که در آینده و در کشوری که قانون در آن حکومت می‌کند از آنها به عنوان «روسیاهان تاریخ ایران» یاد خواهد شد.

@Hosseinronaghi
مهسا برای همیشه به عنوان نمادی از شجاعت و اراده برای تغییر، در تاریخ ایران ثبت شده است.

اظهارات علی انتظاری درباره مهسا امینی، نشان‌دهنده نگاه توهین‌آمیز و غیرانسانی او و حاکمان جمهوری اسلامی نسبت به جان و کرامت ایرانیان است. استفاده از واژه «نفله» برای توصیف مهسا امینی، دختری که به نمادی از شجاعت و مقاومت در برابر سرکوب و بی‌عدالتی حکومت تبدیل شده، نه تنها نشان‌دهنده عدم درک او از ارزش جان و حقوق انسانی است، بلکه افشا می‌کند که او و همفکرانش چگونه این کشور را به سقوط کشانده‌اند. این گونه تفکر و بیان، ریشه بسیاری از جنایت‌ها و اعدام‌های حکومتی این سال‌ها در ایران است.

مهسا امینی، نه تنها یک دختر کرد و سنی، بلکه هم‌وطن ما و یکی از نمادهای اعتراضی مردم ایران علیه ظلم و ستم حاکم است. خیزش «زن، زندگی، آزادی» به یاد و در دفاع از او و هزاران نفری که جان خود را در راه آزادی از دست داده‌اند، شکل گرفته است. این جنبش، فریادی است علیه خشونت سیستماتیک و سرکوبی که سال‌ها بر مردم ایران تحمیل شده است.

این سخنان در زمانی بیان می‌شود که حکومت ناتوان از مدیریت کشور است و زنان ایران با هزینه‌های سنگین در برابر جهل و تحجر مبارزه می‌کنند. حکومت برای سرپوش گذاشتن بر این وضعیت و پنهان کردن ناتوانی خود، به تحقیر و خوار کردن نمادهای مقاومت ایرانیان روی آورده است. همان‌گونه که حافظ بزرگ گفته است: «ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست، عرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری»، تلاش‌های چنین عناصر «سفله‌ای» نیز بی‌فایده است و مهسا برای همیشه به عنوان نمادی از شجاعت و اراده برای تغییر، در تاریخ ایران ثبت شده است.

@Hosseinronaghi
ایران پزشکان شریف بسیاری به‌خود دیده است که سوگند خود را زیرپا نگذاشته و تا پای جان کنار مردم ایستاده‌اند و در مقابل قدرت حاکم سر خم نکرده‌اند.

یاد و خاطر آیدا رستمی، آیلار حقی، پریسا بهمنی، ابراهیم ریگی، رامین پوراندرجانی، عبدالرضا سودبخش، مسعود احمدزاده، آزاد حسین‌پوری و همه پزشکان، کادر و دانشجویان حوزه سلامت و درمان که جان‌شان را فدای سوگند خود و ایران کرده‌اند گرامی باد.

@Hosseinronaghi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ترانه جدید «افرآسیاب» با نام «آفند» را گوش کنیم:

به‌یاد پرواز اوکراین
به یاد خاوران
به‌یاد آبان

در یوتیوب، ساند‌کلاد و اسپاتیفای

@Afrasiabrap

@Hosseinronaghi
نوع جرم: زن بودن

‏پلیس جلوی موتورم رو گرفت.
- میگم: جناب این مدارک موتورم. کلاه و دستکش و گواهینامه بین‌المللی هم دارم.
میگه اینا مهم نیست، زنی!

اینو مامور گشت ارشاد نمیگه‌، پلیس راهنمایی رانندگی میگه که ظاهرا به کل وظایف اصلیش رو فراموش کرده.

برای ثبت در تاریخ: نوع جرم، راکب نسوان

مینا اکبری

@Hosseinronaghi
برای روح‌الله زم؛ که تا پای چوبه دار، بر سر پیمان خود با مردم ایستاد.

مقابل بازجو خبرنگار محکم می‌گوید: «شما می‌گید اغتشاشات، ما می‌گیم اعتراضات». این سخن چند سال قبل از خیزش اخیر و زمانی بیان شد که «براندازی» مانند این روزها فراگیر و جا افتاده نبود. فریاد «جمهوری اسلامی نمی‌خوایم» در خیابان از زن و مرد، اینگونه گسترده مشاهده نمی‌شد.

هر کسی، حتی یک‌بار بازداشت شده باشد یا پایش به اتاق های بازجویی رسیده باشد که این روزها شامل تعداد زیادی از شهروندان است، دقیق این را می‌داند که محکم بیان کردن عقیده و خط قرمزهایش، در آن شرایط که بازجوها می‌خواهند خواسته‌های خودشان را به هر روش غیراخلاقی و غیرانسانی، از دهان متهم بشنوند و انواع ارعاب و تهدید و تلاش برای تحقیر، در کلام آن‌ها و فضای بازجویی در میان است، کار ساده‌ای نیست. بازجویان از هیچ ترفندی دریغ نمی‌کنند و کمتر کسانی هستند که از خط قرمزهای خود عبور نمی‌کنند. اما روح‌الله در همین شرایط، حتی در شرایط بدتر (چون برخی از افراد و رسانه‌ها حتی مخالفین سیستم به‌دلیل فضاسازی های منفی علیه‌اش از مدتها قبل به دیده شک به او می‌نگریستند) محکم و قاطع می‌گوید: «ما می‌گیم اعتراضات».

او خود را یکی از مردم می‌دانست و با ایستادگی تصویری از خود کنار مردم ایران ارائه داد. او همچون همه ما عاری از اشتباهات نبود، اما تمام تلاش او برای تغییر وضعیت مردم داخل کشور بود و در این راه گام برمی‌داشت.
با خودرایی و تعصب و یارکشی، شرایط را دشوارتر نمی‌کرد، مانند آن چیزی که این روزها بعضا در صف مخالفان حاکمیت دیده می‌شود! خود را از توده‌ی مردم و اقشار مختلف جامعه، جدا نمی‌کرد و فقط به جمعیتی محدود تحت عنوان «فعال» خلاصه نمی‌شد.

میهن‌دوست، آزادی‌خواه و صدای همگان بود. برای او، «ایران»، شامل تمام مردمش بود، فارغ از عقیده، زبان و تفکر متفاوت. او منیت و خودبرتربینی و کوته‌نگری‌ افرادی که در هر مقطع به دلایلی، مبدل به چهره‌های سیاسی می‌شوند را آفت مسیر آزادی‌خواهی می‌دید و اتحاد و هم‌گرایی و ایمان به قدرت جمعی مردم دوشادوش یکدیگر را همان کلید اصلی اما گم‌شده، برای گذار از جمهوری اسلامی می‌دانست.

آنچه شایسته خدمات و مبارزه او بود، به‌ویژه در خارج از کشور که فرصت‌ها و امکانات بیشتر و آزادانه‌تری وجود داشت، صورت نگرفت.
اعدام زم می‌توانست، به آن سرعت و سادگی که همه مشاهده‌گرش بودیم، انجام نشود. در سالگرد قتل او باید مجددا کمپین بی‌اعتبارسازی و بدنام کردن او را مرور کنیم. کمپینی که حتی پس از ربودن او تداوم داشت و در نهایت زمینه‌سازی مناسبی برای اعدام او صورت گرفت. بی‌شک مدل زمینه‌سازی و اعدام روح الله نمونه مهمی برای فهم جریان عادی سازی و تسهیل حذف مخالفان دگراندیش است. این شکل از حذف مبتنی بر خدشه‌دار کردن آبرو، سایه انداختن سابقه افراد بر فعالیت‌های فعلی و سیاه نمایی اهداف مبارزاتی حتی همین امروز هم جریان دارد. به‌رسمیت شناخته نشدن تفاوت‌ها و اختلاف‌های تاکتیکی و بیشینه کردن آنها تا سرحد دشمنی و حذف میان مخالفان کار را برای کمپین‌های بی‌اعتبارسازی و نهایتا حذف توسط جمهوری اسلامی بسیار راحت می‌کند. متاسفانه جریان‌های انحرافی که توسط برخی فعالان حوزه‌های مختلف راه می‌افتد و گاهی مردم عادی را تحت تاثیر رسانه و فضاهای مجازی همراه می‌کند، در فقدان شيوه‌های فکر شده‌ی انتقادی و تعامل سياسی گروه‌های مختلف ضمن رعایت مرزبندی‌های عقیدتی و نظری، تبدیل به بازیگران پروژه‌های اطلاعاتی-امنیتی حکومت می‌شوند.
اما، هرقدر زمان می‌گذرد ما کنار هم با آزمون و خطا، تشخیص درست و غلط، این موارد را دقیق‌تر می‌فهمیم.
چه بسیار جان‌های عزیزی که اینطور راحت گرفته شدند. امروز وظیفه ما با فهم سیاست های نفوذ کننده در بطن جامعه و از مسیر رسانه، بی‌تفاوت نبودن نسبت به هر کسی است که بی‌اهمیت جلوه داده می‌شود تا حذف شود.
امروز با سال‌ها تجربه کنار هم و از دست دادن‌های مکرر افراد میهن‌دوست و آزادی‌خواه در سکوت و گاهی بدون اعتراض جدی که نکردیم، رساندن صداهای خاموش و کم‌رنگ بدون توجه به سیاست قدرتی است که نمی‌خواهد آن‌ها شنیده شوند. هر قدر بیشتر برچسب بزنند و بی‌اهمیت جلوه دهند حساسیت ما بايد بیشتر شود.
در سالگرد اعدام روح الله زم برای بزرگداشت او و آرمان او، صدای بی‌صدای دادخواهان همچون ماشالله کرمی، ناهید شیربیشه، منوچهر بختیاری و دیگران باشیم، صدای افراد تحت بازداشت و خطر مثل زهره سرو باشیم. یا فریاد آنها که زیر حکم سنگین هستند، همچون امیررضا نصر آزادانی، میلاد آرمون، سامان یاسین و.... شویم. این خود بهترین یادبود و ادای دین ما به روح الله زم است، که تمام دغدغه‌اش این افراد و تمام مردم تحت ظلم ایران بود.

بقیه اسامی را شما اضافه کنید، به یاد روح‌الله زم.
و «از یاد مبر، که ما، من و تو، انسان را رعایت کرده‌ایم»

@Hosseinronaghi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به یاد فعالان گیلان که در زندان لاکان رشت در حال گذران حبس هستند.

@Hosseinronaghi
ماشاالله کرمی؛ «او را تبار خونی گل‌ها به زیستن متعهد کرده است»، جرم او نوید زندگی دادن است.

ماشاالله کرمی، به‌جرم تبدیل رنجش به تصاویری که زندگی را به‌همگان نوید می‌دادند و تلاش برای به‌تصویر کشیدن امید برای زندگان، در روزهای یأس و هول و وحشت حاکم، امروز در زندان است.

پدر محمدمهدی کرمی معترض سربه‌دار، رنج و غم خود را برای نشان دادن اعتراض به ظلمی که متحمل شده بود، به شیوه‌ای جدید از زیستن در فضای اجتماعی تبدیل کرد. تصاویر او چه در طبیعت و زمان فتح یک قله به یاد فرزندش و سایر کشته‌شدگان، چه در حال کمک به دیگران، خود درس زندگی و نه فقط زنده ماندن، در میان فجایع و چگونه پیوند زدن رنج با امیدی از جنسی دیگر است.

جرم او این نوع کنشگری به‌جای انفعال و گره خورن به‌بطن جامعه، با رویکردی ایجابی است. با در آغوش گرفتن درد عظیم خود و مقاومت مقابل نیروهایی که مردمان دل‌شکسته و زخم خورده را، از پای افتاده و مایوس می‌خواهند، به‌صورتی متفاوت، به‌جنگ ظلمت مرگ رفت و نگاه تمام جامعه را به‌سمت درد فقدان خود، جلب کرد.
و این نوع کنش، تنها ترس هر دشمن کینه‌توز است. ادامه دادن با «امیدی برآمده از یأس مطلق.»

دادخواهان، شاهدان بر باد رفتن آرزوهای غیرقابل بازگشت عزیزترین‌های‌شان هستند و آنها که در ویرانی یکدست و تیرگی، دست از تلاش برای یافتن راهکارهای به چالش کشیدن قدرت سرکوب و ساکت‌کننده، برنمی‌دارند، چراغ‌های راه آینده و کورسوی امید دیگران هستند.
و چه چیز برای آنان که ما را مرده و زمین‌خورده می‌خواهند، خشم‌برانگیزتر از وجود نویددهندگان زندگی است؟

ماشاالله کرمی و امثال او، برای رساندن حرف و صدایشان، به «انسان» باور دارند، چرا که فقط این باور، امید به دادخواهی ظلمی که متحمل شده‌اند و درک چگونگی تبدیل رنج به شیوه‌ای نوین از زیستن را می‌پروراند.

تصاویر او، مستندسازی ایام نبودند، بلکه مسالمت‌آمیزترین اقدام برای نمایش هولناک واقعیت در جریان زندگی ایرانیان بوده است. فجایعی که در میان آنها، تمام قدرت‌ قلم و زبان گاهی نابود می‌شود و تنها یک تصویر از یک کنش، شاید نوری بر جان خسته‌ای جامعه بتابد.

فضاهای زیست عمومی، نمادها و تصاویر ساکنانش و زبان ساده و خودمانی‌ای که دارند، سمبلیک اما چنان بی‌زرق و برق هستند، که اکثریت مخاطبان، به‌واسطه تجارب مشترک، آن را درک می‌کنند. و کنشگران کف جامعه، با همین ابزار «سادگی» و بدون نقاب حرکت کردن در میان گر‌وه‌های مختلف، در واقع اعتراضی بنیادین را به موقعیت تراژیک حقیقی موجود، شکل می‌دهند.

ماشاالله کرمی، برای زیستن در فضایی که به ناحق و ستم در آن پیکر عزیزترینش در خاک رفت، از مسیر مقاومت در برابر هر اندیشه و حرکت انحرافی، راهی را پیش گرفت که ملموس برای همه و نزدیک به تجربه زیسته سایر زخم‌خوردگان حاکمیت باشد و این شیوه‌، موجب ترس سلطه‌گران و از کار افتادن ابزارهای ارعاب آنهاست. ترس آنها از کلام و زبان و هر تصویر و صدایی است، که قادر باشد با تمام گروه‌های جامعه وارد مکالمه شود و همه‌فهم باشد. او، رنج پس از قتل ظالمانه فرزندش را به تصاویر امیدوارکننده برای دیگران در ادامه مسیر آزادی و برابری‌خواهی بدل کرد، باوجود درد خود، ضرورت پیوند با زندگی به‌جای مرگ‌اندیشی را مدام گوشزد کرد.

تنها جرم پدر داغ دیده‌ای که ماه‌هاست بدون توضیح، با اتهامات واهی، در حبس است، نوید زندگی دادن است.

@Hosseinronaghi
چرا باید در مقابل ترویج خشونت و ترغیب به قتل‌های ناموسی ایستاد؟

پیرو صحبت‌های یک بلاگر با نام آیسان با عنوان اینکه «اگر خواهر من بودی سرتو می‌بریدم»

باورهای نادرست و سنت‌های جاهلانه‌ای که حفظ شرف و آبروی خانوادگی را در گرو غیرت‌ورزی و ناموس‌پرستی می‌دانند، همچنان در برخی جوامع سنتی و ایدئولوژیک رایج است. این باورها که اغلب توسط سنت‌های قدیمی و گاه حکومت‌های مذهبی برای کنترل زنان تقویت می‌شوند، می‌توانند به تبعات فاجعه‌باری منجر شوند.

تحریک چنین احساسات نادرستی می‌تواند باعث وقوع قتل‌های ناموسی، افزایش خشونت خانگی، محدودیت آزادی‌های زنان، افزایش تبعیض‌های جنسیتی، و تقویت نظام‌های پدرسالاری در پی ناموس‌گرایی شود. این نوع نگرش‌ها به جای حفظ شرف، به نقض آشکار حقوق زنان و تضعیف موقعیت آنان در جامعه منجر می‌شود.

هرگونه ترغیب به برخورد خشونت‌آمیز با زنان، اعم از سرکوب، تهدید، محدودیت یا تنبیه یا سربریدن و ترساندن تحت عنوان دفاع از ناموس، از شدیدترین اشکال خشونت علیه زنان است و باید بدون هیچ‌گونه توجیهی با آن مقابله کرد. مبارزه با این نگرش‌ها و رفتارهای نادرست، نه تنها به نفع زنان، بلکه به نفع جامعه‌ای است که به دنبال آزادی، عدالت، برابری و احترام به حقوق انسانی است.

به‌جای ترویج خشونت و ترغیب افراد به قتل‌های ناموسی و رفتارهای غیرانسانی علیه زنان با استفاده از احساسات نادرست و غیر منطقی چون ناموس‌پرستی و غیرت‌ورزی، جامعه را آگاه کنیم و به آزادی و حقوق برابر انسانها فارغ از جنسیت مذهب، گرایش و رنگ و... احترام بگذاریم. زنان جامعه ایران نیاز به دفاع ناموسی ندارند، در کنارشان بایستیم و بدانیم آنها احترام، آزادی و حقوق برابر می‌خواهند.

سخن آخر اینکه:
در جنایت، هیچ شرافتی وجود ندارد.

@Hosseinronaghi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فرزندان را می‌کشند و پدران و مادران را به‌خاطر دادخواهی زندانی می‌کنند.

«منوچهر بختیاری و ناهید شرپیشه» پدر و مادر زنده‌یاد «پویا بختیاری».
«ماشالله کرمی» پدر زنده‌یاد «محمدمهدی کرمی».
«علی آدینه‌زاده» پدر زنده‌یاد «ابوالفضل آدینه‌زاده».
«کمال لطفی» پدر زنده‌یاد «علی لطفی».

مردم ایران گرچه همواره به خون‌بارترین شکل، سرکوب شده‌اند و تحت سخت‌ترین شرایط اقتصادی و محدودیت‌های اجتماعی زندگی می‌کنند، اما برسر عهد خود با سرکوب‌شدگان و کشته‌شدگان و درکنار دادخواهان، ایستاده‌اند؛ و باهم، فریاد آزادی سر می‌دهند.

@Hosseinronaghi
‏شعبه ۵ دادگاه انقلاب اصفهان در پرونده ۱۴۰۱ ‎#توماج_صالحی پیرامون اتهام افساد، که قبلاً حکم اعدام صادر شده بود رای برائت صادر کرد.

درباره سایر اتهامات هم قرار موقوفی تعقیب صادر کرد و دو اتهام نشر اکاذیب رایانه‌ای و اخلال درنظم را با صدور قرار عدم صلاحیت به دادگاه کیفری ۲ فرستاد.

امیر رئیسیان

@Hosseinronaghi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ویدیوی از حمله یک لباس شخصی به یک زن به دلیل حجاب منتشر شده‌است. برخوردی که اوباش و خفت‌گیرها نیز با آدمی ندارند.

پیش از این نوشته بودم: باید کنار زنان بایستیم و نگذاریم در راه دشوار آزادی تنها بمانند.

وظیفه تک‌تک ماست که هر کدام به‌نوعی مانع عادی شدن این صحنه‌ها و گسترش موج وحشت‌آفرینی و جنگ علیه زنان و جامعه باشیم.

برخورد وحشیانه نیروهای مدعی نظم، که گاهی صحنه‌هایی از آنها منتشر می‌شود، با مردم خسته و تحت انواع اضطراب و فشار، خصوصا با زنان که به دنبال ساده‌ترین حق خود در زندگی روزمره‌ هستند، یادآور «خفت‌گیری اوباش» است و شباهت بسیاری به حمله‌های ناگهانی و شبیخون راهزنان دارد.‌

آزار زنان، چیزی جز انباشت خشم عمومی درپی ندارد. در پس این رفتارها و سیاست‌ها، حکومت علاوه بر آنکه مردم را در مقابل مردم قرار می‌دهند، اعضای خانواده‌ها را نیز با جدال و چالش مواجه می‌کند. در چنین شرایطی مهم است که به‌عنوان عضو خانواده با سیستم سرکوب همراهی نکرده و پشتیبان آن زن یا دختر سرکوب شده عضو خانواده‌مان باشیم. وظیفه شهروندان معتقد به حجاب و دین در مواجه با چنین ظلم‌هایی نیز دوچندان است.

آن شخصی که با قلدری راه زنان را سد می‌کند نماد بی‌وجدانی و علیه مردم بودن است، شما موجب شرم مردم ایران هستید، نه عوامل ایجاد امنیت، که خود مخل آسایش عمومی حتی در رفت و آمدهای ساده‌ی شهروندان ایرانی در کشور خودشان هستید.

@Hosseinronaghi
سکوت ما «یعنی حمایت از ظلم و ظالم».

جان انسان ارزشمند است و نباید بگذاریم «حق حیات» قربانی ایدئولوژی و سیاست‌های حکومتی مانند جمهوری اسلامی شود. جمهوری اسلامی «اعدام» را به‌عنوان ابزاری برای سرکوب و ترس‌افکنی به کار می‌گیرد. فارغ از آنکه این رفتارهای بدوی نقض حقوق بشر است، چنین توحشی با انجام قتل‌های حکومتی، جامعه را در چرخه‌ای از بی‌عدالتی و تقابل با خشونت حاکمیت فرو می‌برد.

اگر شهروندی زیر حکم اعدام است، وظیفه‌ی اخلاقی و انسانی ماست که بی‌توجه به عقاید، باورها یا جرمی که متهم به آن شده است، از حق حیات او دفاع کنیم. سکوت در برابر اعدام‌ها به معنای تأیید ظلم و ستم حاکم، خشونت حکومت و ادامه‌ی چرخه‌ی بی‌عدالتی است. باید با تمام توان علیه قتل‌های حکومتی که این روزها در پی «انتقام سخت» از مردم ایران افزایش پیدا کرده است یک‌صدا شویم و نگذاریم که با قتل زندانیان سیاسی و عقیدتی، جنایت‌های پنج دهه گذشته بیش از این تداوم پیدا کنند؛ آنگونه که زندانیان زن زندان اوین در مقابل این قتل‌ها ایستاده‌اند و به همین دلیل مورد هجوم ماموران سرکوب حاکمیت قرار گرفته‌اند. مبارزه علیه اعدام، موضوعی است که توانسته زندانیان سیاسی و عقیدتی میهن‌مان را با وجود هزینه‌های سنگین متحد و هم‌صدا کند.

بی‌تفاوت نباشیم؛ علیه اعدام و برای دفاع از حقوق انسانی صدای‌مان را بلند کنیم و فریاد بزنیم. و بدانیم که نترسیدن، آگاهی و بیان حقیقت پاشنه آشیل حکومت‌های خودکامه و دیکتاتوری است. شجاعت دادخواهان را الگوی خود قرار دهیم و کنار خانواده‌ها و قربانیان این سال‌های سیاه بایستیم. دست همدیگر را بگیرم و نگذاریم حکومت امید ما مردم را زمین بزند.

در نهایت، باید به یاد داشته باشیم که سکوت ما در برابر چنین جنایت‌ها و بی‌عدالتی‌های «یعنی حمایت از ظلم و ظالم».

نام همه را مدام تکرار کنیم:

عباس دریس، مجاهد کورکور، شریفه محمدی، پخشان عزیزی، یوسف احمدی، جمشید شارمهد، فاضل بهرامیان، مهران بهرامیان، ادهم نارویی، محمد زین الدینی، محمود مهرابی، محمد جواد وفایی ثانی، حبیب دریس، محمدرضا مجدم، معین خنفری، سید سالم موسوی، علی مجدم، شاکر بهروز، فرشید حسن زهی، منصور دهمرده، سید عدنان موسوی، مالک داور شناس، علی عبیداوی، پوریا جواهری، و نایب عسکری.

پی‌نوشت: دلیل حضور کم‌رنگم به‌خاطر کسالت بود؛ زخم‌های که حکومت بر تن جامعه و ملت ایران زده است، جنازه عزیزترین فرزندان این سرزمین و خون‌های که بر زمین ریختند فراموش شدنی نیستند و همچنان نه سکوت می‌کنیم، نه عقب می‌نشینیم، کنار هم می‌ایستیم و برای آزادی ایران و مردم رنج‌کشیده‌اش تلاش و مبارزه می‌کنیم. ایمان دارم که «نور بر تاریکی پیروز است.»

@Hosseinronaghi
اعدام «رضا رسایی»، جوان معترض کرمانشاهی، قتل حکومتی است.

ما با حکومتی طرفیم که هر ضربه‌ای بخورد، تاوانش را مردم ایران پس می‌دهند. حکومتی بیگانه با این سرزمین، که از مردم نیست و گویی ایران را اشغال کرده است. این حکومت در برابر شکست‌های خود، چه در عرصه‌های خارجی، امنیتی، نظامی، دیپلماتیک یا هر نوع دیگر، به جای پاسخگویی و پذیرش مسئولیت، از مردم بی‌دفاع ایران انتقام می‌گیرد.

این قتل حکومتی، درست در شرایطی رخ می‌دهد که فقر، فشارهای اقتصادی، فرهنگی و اضطراب جنگ مردم ایران را احاطه کرده است و خواست اکثریت، با گفتن «نه» در انتخابات نمایشی گذشته تغییر این شرایط است. به قتل رساندن این معترض چیزی جز دهن‌کجی به خواسته‌های اکثریت مردم نیست.

امیدوارم روزهای سیاهی در انتظار شما قاتلان مردم باشد. این ستمگری علنی و این بغض و خشم فروخورده ملت ایران، عاقبت پایه‌های برج و باروهای قدرت‌نمایی و اقتدار پوشالی شما را فرو خواهد ریخت و شما در آتش خشم مردم خواهید سوخت.

"باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد....
که مادران سیاه‌پوش
داغ‌داران زیباترین فرزندان آفتاب و باد ـ
هنوز از سجاده‌ها
سر برنگرفته‌اند!"

@Hosseinronaghi
چنین حاکمیتی یک «هیچِ بزرگ» است.

ترور اسماعیل هنیه، آن هم در قلب تهران، نشانه‌ای از ناکارآمدی و فرسوده شدن دستگاه اطلاعاتی-امنیتی جمهوری اسلامی است و شاید بتوان گفت که شاهد «فروپاشی» سیستم امنیتی حاکم هستیم. همچنین، انجام این ترور با استفاده از موشک از یک کشور دیگر یا پهپاد در داخل کشور، بی‌خاصیت شدن تشکیلات نظامی-دفاعی حاکم را نشان می‌دهد.

حاکمیت جمهوری اسلامی تنها در آزار و اذیت زنان، بازداشت دادخواهان، منتقدان و مخالفان، کشتار معترضان در خیابان‌ها، صدور احکام زندان و اعدام و سرکوب گسترده شهروندان و رفتارهایی از این دست، به صورت حرفه‌ای و تخصصی عمل می‌کند! همه‌ی این رفتارها تنها به ایجاد «سرابی از امنیت و توهمی از اقتدار» ختم شده است که در چشم همگان آشکار و رسواست. سرابی که نشان می‌دهد ادعای «تأمین امنیت» نیز ادعایی پوچ بیش نیست و چنین حاکمیتی یک «هیچِ بزرگ» است.

@Hosseinronaghi
در خصوص پرونده اعتراضات «مهسا» یا خیزش «زن، زندگی، آزادی» به شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی تهران احضار شدم. این احضار برای رسیدگی به پرونده و محاکمه در تاریخ ۱۶ مرداد توسط قاضی «ابوالقاسم صلواتی» است.

در خصوص اجرای حکم پرونده «آرمیتا گراوند» که به جریمه نقدی محکوم شده بودم با توجه به عدم پرداخت جریمه توسط خودم، مبلغ جریمه به اجبار و با تهدید به مسدود کردن حساب‌های بانکی از کفیل (ضامن) دریافت شده است.

پی‌نوشت: پیرو صحبت برخی عزیزان مبنی بر اینکه «کاش از ایران می‌رفتی» باید بگویم: هیچ ستم، زندان یا آزار و اذیتی نمی‌تواند مرا مجبور به ترک خاک وطنم کند. با افتخار و با تمام وجودم همچنان که تا امروز ایستاده‌ام، در ایران و کنار مردمی که دوستشان دارم می‌مانم و یقین و ایمان دارم به‌زودی طلوع آفتاب آزادی را در این خاک خسته و رنج‌دیده خواهیم دید. اگر نیاز آن روز فدا کردن جانمان باشد، جانمان را فدا خواهیم کرد.

In relation to the case of the "Mahsa protests" or the "Women, Life, Freedom" uprising, I have been summoned to Branch 15 of the Islamic Revolutionary Court of Tehran. This summons is for the trial and adjudication of the case on August 6, presided over by Judge Abolqasem Salavati.

Regarding the execution of the sentence in the "Armita Geravand" case, where I was sentenced to a monetary fine, due to my non-payment, the fine amount has been forcibly collected from my surety (guarantor) under the threat of freezing bank accounts.

@Hosseinronaghi
More