#شعر_طنز
يك اپسيلن مروّت و وجدان نداشتي
نه، نه قسم نخور كه به قرآن نداشتي
يك مشت حرف مي زدي از دوست داشتن
اصلاً ولي به حرف خود ايمان نداشتي
حيف از دلم كه اينهمه پيگير عشق بود
يك ذرّه اعتقاد به پيمان نداشتي
بي معرفت! چرا سركارم گذاشتي؟
حتماً به من علاقه ي چندان نداشتي
معلوم شد كه هرچه كه گفتي دروغ بود
صدق و صفا و لطف فراوان نداشتي
از ته كچل شوي كه نمي شد نگاه من
عاشق اگر تو موي پريشان نداشتي
من خر نمي شدم به خداوند اگر كه تو
آن حالت ظريف و خرامان نداشتي
اي كاش يا عبور من از آنطرف نبود
يا تو گذر كنار خيابان نداشتي
داري پزشك مي شوي افسوس كاشكي
حتّي سواد پنج دبستان نداشتي
تبخال گنده اي بزند روي هر لبت
اي كاش اين تمشك درخشان نداشتي
خوشمزّه حرف مي زدي و عاشقانه؛ كاش
روز نخست، يكسره دندان نداشتي
اي كاش من تو بودم و تو من، به ناگهان
مي رفتم و تو طاقت هجران نداشتي
يكدفعه خواستگار تو پيدا شد از كجا
با او اگر روابط پنهان نداشتي؟!
اي خاك بر سر تو كه از من بريدي و
نسبت به من ترحّم و احسان نداشتي
اي كاش مي زدم به تو و مي گريختم
آنگونه كه تو فرصت جبران نداشتي.
اسفند 93
#رادین_گلچین
🆔@hosseingolchin