از بس نشست گوشه ویرانه روضه خواند
آخر به بزم گریه خود شاه را کشاند
میخواست از ادب برود پیشواز او
خود را کشان کشان طرف آن طبق رساند
تا که رسید دور پدر گشت و گشت و گشت
بر روی خویش لطمه زد و نوحه خواند و خواند
فرشی نداشت پهن کند پیش پای او
سر را به روی دامن خاکی خود نشاند
اهسته و بریده بریده سلام کرد
این لکنت از سیاهی شب یادگار ماند
هر زخم را که دید نفس سختتر کشید
هنگام دیدن لب بابا نفس نماند
«این لب هزار بار مرا بوسه داده است»
این گفت و لب به روی لب یار جان فشاند
او رفت و هیچ وقت جدا از محن نشد
مثل حسین کنج خرابه کفن نشد
#موسی_علیمرادی#حضرت_رقیه_س#شهادت 🖤 @hossein_jaan