در فضا
ریز و درشت و گداخته
گلولهها ما را مینویسند در فضا
نه جنگی است، نه عشقی، نه نفرتی
گلولهها، هواپیماها و ماهوارهها
واژههای زبان تازهاند
(نه انگلیسی، نه فرانسوی، نه آلمانی، نه…
نه عربی، نه ایرانی، نه افغانی، نه…)
گلولهها، زبانی باژگونهاند که تنها
صاحبان گلوله آن را میدانند
و گلولهخواران بعد از گلوله خوردن.
در این گوشه بی گیاه و گل
من و تو نشستهایم با ترس و لرز
و هجی میکنیم عشق را با نگاه
و گاه با آه
با نگاه و با آه
و نه حتی با واژهای که شکل گلوله به خود میگیرد، ناخواه.
تو با نگاه بلند میگویی «عشق»
و من با آه میگویم ایضا «عشق»
و گلولهای که فراز کابل و قندهار میگذرد
توی ذوقمان میزند
چرا که عشق را تکهپاره میکند: «ع ش ق»
و نانهای تنوری زن افغان
میسوزد ناخورده
و کودک افغان میمیرد
لبخند نزده و «با»یی بر «با» نیافزوده
(بابا را دیروز گلولهها نوشتند
با هجای خاکستر
و حالا شعرهای ما را هم مینویسند
با هجای خاکستر).
اگر اندکی فرمان موشکها را به سمت حرمسراها برمیگردانید
نه
نه عشقی است، نه نفرتی، نه حقیقتی
گلولهها فقط
نگهبانان صیغهخانهٔ چهارگانه، چهلگانه و هزارگانه شما هستند
و گرداگرد این روسپیسرای حقیر است
که دیوارهای فَروَندها را به نظارت نشاندهاید
و مینویسید جهان را
با گلولهها
تا واژههای ما
تا عشق و مهر
هجی نشود به نگاه.
حتی هجی نشود به آه.
منوچهر آتشی
@Honare_Eterazi