دوست می باید داشت با نگاهی كه در آن شوق بَرآرد فریاد با سلامی كه در آن نور بِبارد لبخند دست یكدیگر را بفشاریم به مِهر جام دل هامان را مالامال از یاری، غمخواری بسپاریم به هم بِسُراییم به آواز بلند شادیِ روی تو اِی دیده به دیدار تو شاد باغِ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست تازه عطر افشان گلباران باد ...
حضرت یار..... شبِ من باش، با آغوشی بلند و باز...... سکوت باشد "من باشم و تو باشی و عشق هرم نفسهایت به روی لبان تشنهام نغمهیِ زندگی بخواند اصلا میدانی؟ "تو که باشی شب از نفس می افتد".....
عــــــاقل که شــــــدی میفهمی که ................... پیدا کردن کسی که بشه بهش اعتماد کرد خیلی سخت تر از کسیه که بتونی، دوستش داشته باشی بحث، بحث اعتماده :)