افزودن یک واحد دارایی سرمایهای به نظام اقتصادی، آن اقتصاد را مختل میکند. برای برآورد سهم آن واحد اضافی در رفاه اجتماعی، باید توصیفی از اوضاع پیش و پس از افزودنش داشته باشیم.
Dasgupta, Partha. Economics: A very short introduction. OUP Oxford, 2007. P 142.
بحث من مطلقا این نیست که بگویم دولت خوب است یا بد یا بازار فلان است و بهمان. ما دیگر با دوگانه کاذب بازار یا دولت طرف نیستیم. ما با دوگانه دیگری طرفیم: در یک طرف ائتلاف دولت و بازار و در سوی دیگر جامعه مدنی. هدف این نیست که بازار یا دولت را در مقابل آن دیگری تقویت کنیم، بلکه هدف باید این باشد که جامعه مدنی و اساسا هر شهروند منفرد را از دخالت دولت و بازار در امان بداریم. تنها در این صورت است که میتوانیم از داده و حریم خصوصی شهروند مراقبت به عمل آوریم.
بسیاری از آسیبهای بزرگ اقتصادی عصر ما، محصول ریسک، نااطمینانی و جهلاند. به همین دلیل است که افراد خاصی که در موقعیت یا توانایی از بخت بلند برخوردار بودهاند، میتوانند از نااطمینانی و جهل نفع ببرند و نیز به همین دلیل است که کسبوکار بزرگ به یک قمار (lottery) میماند که بیشترین نابرابریها را پدید میآورد؛ همین عوامل است که علت بیکاری نیروی کار یا ناامیدی از انتظارات معقول کسبوکارها و اختلال در کارایی و تولید میباشد. بااینحال، درمان این امراض، خارج از حیطۀ عملیات افراد است؛ حتی ممکن است به نفع افراد باشد که موجبات تشدید بیماری را فراهم کنند.
⭕ توسعه؟ نمیدانم چیست! ✅ توسعه با سرانه تولید ناخالص ۲۵۰۰ دلار در سال؟
کشوری ۸۵ میلیونی با تولید ناخالص داخلی کمتر از ۲۰۰ میلیارد دلار (۲۵۰۰ دلار تولید سرانه در سال)، نه تنها با میانگین رشد اقتصادی منفی در بیست سال گذشته، که با میانگین سرمایهگذاری ثابت تقریبا صفر (در ده سال گذشته که منفی بوده). رسیدن به حداقلهای رفاه اقتصادی و اجتماعی شهروندان با تولید سرانه کمتر از ۱۵ هزار دلار در سال به شوخی میماند.
رضا خان نهتنها کشور را از چرخه مدرنیسم خارج کرد، بلکه اقدامات نسنجیده و ناشی از بیسوادی و ناآگاهی او، کشور و منطقه را تا همین امروز دچار مشکلات لاینحل کرده است. برآمدن روحانیت شیعه و قدرت گرفتن آنها، انقلاب سال ۵۷، کمکهای بیشمار امریکا و بریتانیا به روحانیت شیعه از ترس نفوذ کمونیسم به ایران و کمک همین روحانیت به مجاهدین افغان برای مبارزه با شوروی و برآمدن القاعده و طلبان و داعش، قطعات دومینویی بودند که آغازش با کودتای رضا خان بود.
جنگ جهانی که رخ داد، تیغ روند توسعه در ایران نیز مثل تمام نقاط جهان کند شد و از دل جنگ و کودتایی با کمک بریتانیا، رضاخان میرپنج در سال ۱۲۹۹ سربرآورد. نخستین کار رضا میرپنج، قطع روند توسعه سیاسی ایران و نابود کردن دستاوردهای مشروطه بود. مجلس برچیده شد، نظام مشروطه به نظام سلطنت مطلقه تغییر یافت و روند دموکراتیزاسون، جای خود را به دیکتاتوری داد.
در شرایطی که اینترنت بینالملل در داخل کشور هر روز با محدودیت بیشتری روبرو میشود، تحقق ارزش اقتصادی کالاها و خدمات تولیدشده (در هر دو مفهوم عینی و ذهنی ارزش) در خارج از کشور میسر نیست، نرخ استهلاک سرمایهی ثابت از نرخ سرمایهگذاری پیشی گرفته و میانگین رشد اقتصادی شاید با هزاران ترفند به صفر برسد (البته اگر نرخ رشد واقعی را منفی ندانیم)، اگر نتوانیم همین باقیمانده اقتصاد دیجیتال را تا زمان بهبود و تغییر شرایط اقتصادی کشور حفظ کنیم، قطعا طی دهه آینده جایگاهی در اقتصاد منطقه نخواهیم داشت.
به باور من، جمهوری اسلامی، جمهوری «هزینههای مبادله» است. البته لفظ جمهوری را هم با مسامحه نوشتم، وگرنه مناقشهای در این نیست که ماهیت نظام جمهوریتی در خود ندارد. سادهتر اگر بخواهم بگویم، هزینهی مبادله هنگامی بهوجود میآید که شما بهجای اینکه لقمه را مستقیم سمت دهان خود ببرید، آن را دور سر خود بچرخانید؛ یا هر چیزی که باعث شود در فرایند تولید، توزیع، مبادله و یا مصرف کالا یا خدمت مفروض، یک گام اضافی برداشته شود که منطقاً نیازی به برداشتنش نبود.
... نتیجه چیست؟ مات مختنق! آخرین ضربه را مهرهای میزند که در حالت عادی فقط میتوانست کیش ساده بیدردسری بدهد که با یک حرکت قابل رفع شدن بود. فکر میکنم میزس این بصیرت را داشت که بگوید سرنوشت حاکمیت ایستا در جامعهای پویا، چیزی جز مات مختنق با اسب نخواهد بود.
مارکس در هجدهم برومر لویی بناپارت مینویسد: توریها (حزب محافظهکار بریتانیا) مدتها خیال میکردند عاشق سلطنت، کلیسا و زیباییهای قانون اساسی قدیمی انگلستاناند، تا روزی که خطر وادارشان کرد حقیقت را بگویند و اعتراف کنند در واقع عاشق بهرهی مالکانهاند.
اگر هر روز بخشی از کار از بین برود و تا مرحلهای برسد که ماشین و ربات در امر تولید همهکاره شوند، ما با دو مسئله در دو سوی طیف تولید و مصرف مواجهیم. از یک سو، سرمایهدارانی که ابزار تولید را در دست دارند و حاضر نیستند کالای تولیدشده را به کمتر از قیمت تمامشده بفروشند؛ از سوی دیگر خیل بیکاران که درآمدی ندارند و درنتیجه، پولی هم برای خرید کالاهای تولیدشده.
اگر فرایند مشاغل را در چند رده قرار دهیم (نیروی فیزیکی، نیروهای حسی، تغذیهی ماشین، نرمافزار، کدنویس، کامپایلر، مدیر، منتقد)، تقریباً تمام مشاغلی که تا حد تغذیهی ماشین بودهاند به خود ماشینها واگذار شدهاند. با پیشرفتی هم که بهویژه در هوش مصنوعی حاصل میشود احتمالا وظایف نرمافزاری و کدنویسی و کامپایلری هم به ماشینها واگذار خواهد شد. اینجاست که پارادوکس پولانی مطرح میشود: دانش شناختی تنها از آنِ انسان است.
احتمالا کینز هم متوجه میشد که هر دلاری که در توسعه بستر ارتباطی هزینه شود، همان تاثیری را خواهد داشت که راهآهن و کشتیهای بخار در قرن نوزدهم. از کجا معلوم، شاید کینز هم در حساب توییتری خود مینوشت «دولت باید به یک عده پول بدهد تا زیرساختها را تقویت کنند تا عدهای دیگر بدون گرفتن پول اضافی از دولت، خدمات را بر بستر آن زیرساخت ببرند و ما را از ایستادن در صف بانک و خرید بلیط سینما برهانند».
طبق این تعریف، انقلاب صنعتی اول را میتوان یک انقلاب در نظر گرفت، بدین دلیل که تغییرات کمی آن قدر زیاد بودند که پایههای فئودالیسم درنهایت نتوانست آن را برتابد و این امر منجر به تغییر کیفی عظیمی گردید. منظورم تغییر فرماسیون اجتماعی-اقتصادی و ترتیبات قدرت است. در بازهی پنجاه ساله 1890 تا 1840، انقلابی عظیم در تولید و به تبع آن در ساختار قدرت ایجاد شد. اربابان فئودال اکنون جای خود را به کارآفرینان صنعتگر داده بودند و سرفها جای خود را به کارگران کارخانه.
واژه هترودوکس در مقابل ارتدوکس (راستکیشی) قرار میگیرد. وقتی صحبت از اقتصاد هترودوکس میشود، اشاره به طیفی از نظریاتی است که در خارج از مکاتب جریان اصلی اقتصاد (عمدتا نئوکلاسیک و کینزی) قرار میگیرند. مکاتب جریان هترودوکس را میتوان از منتهی الیه طیف راست (اتریشیها و آنارکوکاپیتالیستها) تا طرفداران الگوی مدرن دولت رفاه (پسا کینزیها) و انتهای طیف چپ (سوسیالیستها، مارکسیستها) دانست. این طیفها نه فقط بر سر آرا، که در روششناسی و ابزار پژوهش نیز با جریان ارتدوکس اختلاف دارند. برای درک جریان هترودوکس علم اقتصاد، یادآوری چند نکته ضروری است.