. همہ چیز بہ تو بستگے دارد بہ خورشید خواب رفتہ پشت پلڪهایت و آن صبح ڪہ تو چشمانت را بہ رویش باز ڪنے ..! بہ طرح خندہ هایت وقتے صدایم مےزنے و نامم لابہ لاے زیبایے اش گم مےشود ! طراوت صبح گرماے خورشید دلبرے یاس ها و جهانے ڪہ همچنان مےچرخد روز و شب مےگذرند پرندگان بہ آوازشان ادامہ مےدهند و من همچنان دوستت خواهم داشت ...
. همه چیز به تو بستگی دارد به خورشید خواب رفته پشت پلکهایت! و آن صبح که تو چشمانت را به رویش باز کنی...! به طرح خندههایت وقتی صدایم میزنی و نامم لا به لای زیباییاش گم میشود!
طراوت صبح گرمای خورشید دلبری یاسها و جهانی که همچنان میچرخد
روز و شب میگذرند. پرندگان به آوازشان ادامه میدهند