قلبت که بینظم زد، بدون که عاشقی …! اشکت که بیاختیار سرازیر شد، بدون که دلتنگی …! شبت که بیخواب گذشت، بدون که نگرانی …! روزت که بیشوق آغاز شد، بدون که نا امیدی …!
سینهات که بیجا آه کشید، بدون که پُرحسرتی …! دلت که بیدلیل گرفت، بدون که تنهایی ...!
نمیدانستم دلتنگی،، دل نازکم میکند… انقدر که به هر بهانه کوچکی چانه ام بلرزد و چشم هایم خیس اشک شود..!! نمیدانستم دلتنگی،، ضعیفم میکند… آنقدر که کوه استوار غرورم زیر بار ندیدنت کمر خم کند..!! نمیدانستم دلتنگی،، کودکم میکند… انقدر که در نبودنت ساعتها گوشه ای بنشینم و با همه دنیا قهر کنم..!!