قطعهٔ هزلی از حسینعلی بیک شَرَر پسر حاجی لطفعلی بیک آذر¹
دی سویِ گرمابه رفتم با جوانی ساده رو
دیده تا عریان، نظر برنقشِ آن پیکر کند
از حَنا هم ناخنش را رشگِ یاقوت آورد
وز صفا هم پیکرش را غیرتِ گوهر کند
فُوطه بربَست ازبرایِ نُوره آن گه لب گشود
پاک تا کافور را زآلایشِ گوهر کند
برسُرینت گفتمش ناید دریغ از نُوره گفت
روزگار آئینه را محتاجِ خاکستر کند²
_______
1_زنبیل ،شاهزاده حاجی فرهاد میرزا معتمدالدّوله ،صفحهٔ۴۳
2_شاعری گوید:
رو به هندآوردنِ ایرانیان بی وجه نیست
روزگار آئینه را محتاجِ خاکستر کند
💐🍃🍃@hazliatvahajviat