حالا در یک همچین کشوری در دمشق یک زنی مثل زینب کبری (علیها السلام) این همه داغ دیده، ولی خطبه میخواند، خطبهاش مفصل است، در یک جملهاش میفرماید که: «الحمد اللّه ربّ العالمین» اول حرفش میگوید خدا را شکر ما وقتی شکممان سیر است میگوئیم خدا را شکر. زینب (علیها السلام) در حال گرسنگی هم گفت خدا را شکر. در حالی که همه سختیها دیده، پیاده و سواره از کربلا تا کوفه از کوفه تا شام دهها روز اسارت، در به دری داغ خطر ،نیش همه را تحمّل کرده باز میگوید: «الحمد للّه»،
بعد صلوات میفرستد و بعد شروع میکند،
آیه قرآن میخواند میگوید: «ثم کان عاقبه الّذین اساؤا السوای أن کذبوا بآیات الله» ای کسانی که گناه کردید شما کافر از دنیا خواهید رفت، عاقبت شماها که آمدید حسین (علیه السلام) را کشتید بد عاقبت و همهتان کافر میمیرید
ببینید یک کسی بیاید مثلاً در رشت که مرکز برنج است،یک چهارپایه بگذارد توی خیابان بگوید مرگ بر برنج. در پایتخت برنج ! خیلی جسورانه است
یک کسی سخنرانی کند آن هم نه یک زن عادی،زنی که یک عالمه داغ و اسارت دیده، یک زنی که این همه ضربه دیده ،در مقابل حکومت این گونه حرف میزند، خیلی مهم است.
کافرها با جنایتی که کردید برادرم را کشتید کافر میمیرید. آن وقت کلمهاش حمد است، دومین کلمهاش قرآن است انس زینب کبری (علیها السلام) با قرآن زینب کبری (علیها السلام) دختر فاطمه (علیها السلام) است. فاطمه زهرا (علیها السلام) در سخنرانی کوتاهی که کرد در مسجد حدوداً 54 تا آیه قرآن خواند.
توی کاخ یزید میگوید : «أظننت یا یزید حیث اخذت علینا اقطار الارض و آفاق السماء….» یزید تو فکر کردی ما را کشتی ما خوار شدیم؟ تو فکر کردی!!!!! اللّه اکبر !!!!!
بعد میآید میگوید که: «لا یحسبنّ الّذین کفروا انما نملی لهم خیرا» آیه قرآن میخواند یزید فکر نکن دو سه روز زندهای به نفعت است، خدا گذاشته پیمانهات سر برود پدرت را در بیاورد. فکر نکن: «أمن العدل یا بین الطلقاء» تو عادل هستی؟
تحقیر دشمن، در عین اسارت به دست دشمن
یزید اصلاً میدانی بابات کیه؟ تو بابات کسی بود که اسیر جدم شد، شما بردگانی بودید که پیغمبر (صلّی اللّه علیه و آله) جد من شما را آزاد کرد. تو برده هستی، تو کافر هستی، تو را خدا مهلتت داده، پیمانهات سرد شود،عذابت شروع می،شود
بعد میفرماید :«انی لاستصغر قدرک»
بدرستیکه من زینب (علیها السلام) قطعاً صغیر میکنم
یعنی یزید پست! تو پهلویِ من خیلی پستی.
یک زن این همه استوار و جسور؟؟
در ادامه می فرمایند:
«واستصغر تقریعک» خیلی تو را لایق میدانم که تو را بکوبم خاک توی سرت کنم
«واستکبر توبیخک» من توبیخ تو را خیلی بزرگ میدانم یعنی تو استحقاق داری بزرگترین توبیخها را بشنوی. تو استحقاق داری بزرگترین تحقیرها را از من بشنوی.
مفصله آخرش میگوید: «فکد کیدک» کد یعنی کید و حلیه فکد، کد کید.
هر چی نقشه داری بکار ببر میخواهم ببینم دیگر چه میتوانی بکنی. حسین (علیه السلام) را کشتی بکش. زیر سم اسب کردی؟ بکن. بچههایش را اسیر کردی؟ سرهایشان را سر نی کردی؟ توی کوفه و شام ما را گرداندی «فکد کیده» کار دیگر هم اگر دستت هست بکن «و سع سعیک» هر چه سعی و تلاش و کوشش داری کماش نگذار
«و ناصب جهدک» نهایت جهد و تلاشت همین بود؟؟؟