نه اینکه دیگه حوصله آدمای جدید رو نداشته باشم یا تنهایی رو به یه اکیپ باحال ترجیح بدم؛ نه. راستش این اواخر انقدر آدمای اشتباهی رو تجربه کردم که ناخواسته سعی میکنم از آدمای جدید دوری کنم تا حد ممکن فاصلمو باهاشون حفظ کنم؛ انقدر عوض شدن آدمارو بعد یه مدت دیدم که دیگه انرژی ای برای غصه خوردن و ناراحت بودن ندارم. این روزا شاید کسی رو نداشته باشم که باهاش صحبت کنم یا نگرانم باشه؛ اما خوب در عوضش حالم خوبه؛ سعی میکنم زندگیمو کنم، بهترین ورژن خودم باشم و کم کم خودمو پیدا کنم؛ اون منی که به حرفا و کارای آدما اهمیت میداد خیلی وقته دیگه کنسله؛ این انتخابم هر روز تنها ترم میکنه اما اینکه دیگه هیچوقت قرار نیست کسی ناراحتم کنه بهم حس خوبی میده. حداقلش آرومم.
يه سری آدمها هستن كافيه به چشمات نگاه كنن، حتي اگه كلی هم بخندی باز ميگن چرا ناراحتی؟ همونهايی كه حتی از نحوه تايپ كردنت تو چتها، از سكوت كردنت و نگاهت ميفهمن تو چته، من به اونها ميگم واقعیترينام.
از واژه دست تنها خوشم اومده، غم و استقلال زیادی توشه، انگار میتونی آستینت رو بکشی رو چشمات اشکات رو پاک کنی و بعد کوه رو بذاری رو دوشت و به جلو حرکت کنی، دست تنها، دست تنها، دست تنها.