متوجه نمیشم چرا آدم از بعضی مناظر عکس میگیره. به عکس های گالریم که نگاه میکنم عکسهای روزی که در کنار تو بودم چشمانم رو میسوزونه. اِنگار تمام رنگ ها جوری قرار گرفته بودن که یکروزی خونی کنه چشمانم رو. لباس قرمزِ پررنگم٫ گونهی سمت راستم که توسط رژِ گرونِ تو از همیشه قرمز تر شده بود؛ چشمان تو که زودتر از ما فهمیده بود " بار آخره. "