خورشید، خسته از تمام این سال ها، غروب میکند. دیگر رمقی نمانده از یادآوری
#پهلوی_شکسته و تن های
#بی_کفن. جانی نمانده برای ترمیم کاسه
#صبر.
کوزه آرزوها مالامال شده، اما کسی به دنبال خواسته هایش نمیرود. شاید همه فانوس گم کرده اند. کسی در چاه نامه نمی اندازد، کسی به
#آسمان تمسک نمیجوید.
#قلب ها تهی شده اند
شاید باید اتاقی اجاره کرد و در آن تنها مدادی نهاد. مدادی که چوب خط روز ها و ثانیه ها را رسم کند، به رسم
#دلتنگی.
کاش میشد دست لای گیسوان آسمان برد و تاروپود خورشید را دوباره یافت. غرق در
#سخاوت نورانی اش شد و فروغ را دوباره به زمین هدیه داد.
خورشیدی که به صبر، در انتظار منتظرانش نشسته، درحالیکه از زمین، تنها تندیِ زننده
#گناه، به مشامش میرسد. خورشیدی که هرچند سراغش را نمیگیریم، اما هنوز
#عشق را در زمین می رویاند
تشنه
#ظهورش نیستیم، درحالیکه عطش، مهمان هر روز وجود اوست. تشنه
#حضورش نیستیم، هرچند که او هنوز تشنه ماست
تلخترین خاطره این روز ها، شیرینی لبخندیست که به انتظار طلوعش نشسته ایم. شاید برای ظهور این
#لبخند، اندکی "خواستن" ، یاریمان دهد.
✍نویسنده :
#مبرا_پورحسن #جمعه_های_انتظار❅•❥
🦋@hami121🦋❥•❅
با ما همــــــــــراه باشید در کانال
#بـرمــدارخـورشــیــد💫🪐✨ ••●❥
🦋✧
🦋❥●••
🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج
🦋