✨#احسنالقصص #انفاقبهفقرا✨#داستان_های_بحار_الانوار✨#جلد_چهارم✨#داستان_بیست_و_هفتم👈 امام حسین علیه السلام
و مرد فقیر
🌴عرب بیابانی نیازمند وارد مدینه شد
و پرسید سخی ترین
و بخشنده ترین شخص در این شهر کیست؟ همه امام حسین علیه السلام را نشان دادند. عرب امام حسین علیه السلام را در مسجد در حال نماز دید
و با خواندن قطعه شعر حاجت خود را مطرح کرد.
🌴مضمون قطعه شعری که وی خواند چنین است: تا حال هر که به تو امید بسته ناامید بر نگشته است، هر کس حلقه در تو را حرکت داده، دست خالی از آن در، باز نگشته است. تو بخشنده
و مورد اعتمادی
و پدرت کشنده مردمان فاسق بود. شما خانواده اگر از اول نبودید ما گرفتار آتش دوزخ بودیم.
🌴او اشعارش را می خواند
و امام در حال نماز بود. چون از نماز فارغ شد
و به خانه برگشت، به غلامش قنبر فرمود: از اموال حجاز چیزی باقی مانده است؟ غلام عرض کرد: آری، چهار هزار دینار موجود است. فرمود: آن پولها را بیاور! کسی آمده که از ما به آن سزاوارتر است.
🌴سپس عبایش را از دوش برداشت
و پولها را در میان آن ریخت
و عبا را پیچید مبادا عرب را شرمنده ببیند، دستش را از شکاف در بیرون آورد
و به او داد
و این اشعار را سرود: این دینارها را بگیر
و بدان که من از تو پوزش می خواهم
و نیز که من بر تو دلسوز
و مهربانم. اگر امروز حق خود در اختیار داشتم بیشتر از این کمک می کردم، لکن روزگار با دگرگونیش بر ما جفا کرده، اکنون دست ما خالی
و تنگ است. امام علیه السلام با این اشعار از او عذر خواهی کرد.
🌴عرب پولها را گرفت
و از روی شوق گریه کرد. امام پرسید: چرا گریستی شاید احسان ما را کم شمردی؟ گفت: گریه ام برای این است که چگونه این دستهای بخشنده را خاک در بر می گیرد
و در زیر خاک می ماند.
📚 بحار ج 44، ص 371
❅•❥
🦋@hami121🦋❥•❅
با ما همــــــــــراه باشید در کانال
#بـرمــدارخـورشــیــد💫🪐✨ ••●❥
🦋✧
🦋❥●••
🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّللِ
وَلیِڪَالفَرَج
🦋