ما فقط میخواهیم شاد باشیم، اما شادی مقصدی نیست که بتوانیم به آن برسیم و تا پایان عمر همانجا بمانیم.
همه میخواهند شاد باشند و به دیگران عشق بورزند. کاملاً هم طبیعیست. اتفاقاً برای رسیدن به این شادی توصیههای حرفهای هم کم نداریم. کافیست به نزدیکترین کتابفروشی محلتان بروید و سری به قفسۀ پرفروشهایش بزنید تا هم مسیر خوشبختی را بیابید و هم در عشق بیقیدوشرطْ غوطه بخورید. در همان قفسهها، کتابهایی هم خواهید یافت با عنوان «غلبه بر... »؛ برای نمونه «غلبه بر احساسات منفی»، «غلبه بر افسردگی» و انواع و اقسام غلبههای دیگر! من این تمایل شدید به شادبودن، عشقورزیدن و اصطلاحاً «دُور زدن» احساسات دردناک را درک میکنم، اما در این کتاب، نگرش متفاوتی برای کنارآمدن با هیجانات ارائه میدهم.
احساسات تجاربی هستند موقت و گذرا؛ میآیند و میروند و هیچکس نمیتواند یک احساس خاص را تا ابد داشته باشد. درنتیجه، «شادیْ» حالت روحی یا مقصدی نیست که شما بتوانید به آن برسید و تا پایان عمر همانجا بمانید. حتی اگر ازدواج موفقی هم داشته باشید و عاشق شغلتان باشید، باز مرگ ممکن است یکی از عزیزانتان را از شما بگیرد. حتی اگر به سطح بالایی از موفقیت و رضایتخاطر رسیده باشید، باز ممکن است رکود اقتصادی همهچیز را برهمزند، ترافیک اعصابتان را بههم بریزد، فروشنده گستاخی کند، پروازتان کنسل شود و خلاصه اتفاقات ناگواری از این دست برایتان پیش بیاید. ناکامی، ناامیدی، خشم، ناراحتی و اندوه بخشهای جداییناپذیر تجارب انسانی است. درنهایت هم، مرگ حتمیست و همه باید با آن مواجه شویم.
یکی از اولین چالشهایی که با درمانجویان جدیدم دارم این است که آنها را متقاعد کنم که هیچ راه گریزی از برخی احساسات دردناک وجود ندارد. خود من هم زمانی که تازه تحت رواندرمانی قرار گرفته بودم، مدام به درمانگرم میگفتم: «من فقط میخوام شاد باشم.» او هم اغلب این سؤال را از من میپرسید: «دوست داری بفهمی که واقعاً چه احساسی داری؟ یا فقط میخوای یک احساس خاص و تکراری داشته باشی؟» در این سالها، مراجعانم هم بارها این جمله را به من گفتهاند و من هم همان پاسخی را به آنها دادهام که درمانگرم به من میداد.
از کتاب چرا آن کار را کردم؟
چاپ هفتم
نویسنده: #جوزف_برگو
مترجم: #حامد_حکیمی
👉@hamedhakimi8