سلام. نه فارسی بلدیم و نه عربی، چون هنوز نمیدانیم که «مطالعه» در عربیِ کلاسیک کمتر به باب مفاعله رفته و اصلاً به معنای «قرائت» نبوده (طالَعتُ فلاناً: أتَيتُه و نظرتُ ما عنده. طالَعَه طِلاعاً و مطالَعةً: اطَّلَعَ عليه و هو مَجازٌ. يُقالُ طالَعتُ ضَيعتي، أي نظرتُها) و ابتدا که در فارسی وارد شده به همان معنای اصلیاش آمده و سپس مَجازاً در معنای قرائتِ متن یا کتاب نیز استعمال شده است! (در عربیِ امروز هم هر دو معنا کاربرد دارد، چنانکه در فارسیِ امروز نیز.) بنابراین اگر گسترش و تحولِ معنایی ناپسند است، پس گسترشِ آن در فارسی از معنای اصلیاش به «قرائت» نیز ناپسند است. یک بام و دو هوا که نمیشود! پس اگر فلان زبانشناسِ فلکزده میگوید «هدفِ زبانشناسی "مطالعۀ علمیِ" زبان است»، درست میگوید. یا اگر فلان دانشمندِ بیچاره «رفتار میمونها را "مورد مطالعه" قرار میدهد»، کارِ بجایی میکند بختبرگشته! چون رفتارشان را که فقط "آزمایش" نمیکند (مگر «رفتار» را هم آزمایش میکنند؟!)، بلکه دقیقاً زیر نظر میگیرد و بررسی میکند و ثبت میکند و تحلیل میکند و سپس نتایج علمی میگیرد. همۀ اینها میشود همان «مطالعه». ادبای فارسیدان و عربیدانِ ما نیز، مانند بیهقی و سعدی و غزّالی، «مطالعه» را دقیقاً به همین معنا/ معانی بهکار میبردهاند. این هم شاهدی که خودتان از بیهقی برایم ارسال فرمودید: امیر ... علی دایه را مثال داد تا به طوس رود و حاجب بزرگ بلگاتگین سوی سرخس و طلیعه فرستند و "احوال ترکمانان مطالعه کنند". بهقول خودتان، ای بیهقیِ گرتهبردار! و بهقول من، وای بر تو! زبان را از شفافیت انداختی! بدبختیِ دیگرمان این است که با ماهیت زبان هم بیگانهایم و از پیشینه و تحولاتش هم خبر نداریم. نه گسترش معنایی میدانیم چیست و نه از چراییِ این فرایندِ رایج در زبان و فوائدش آگاهیم. درواقع بدیهیترین چیزها را نمیدانیم. هنوز دو جمله را نمیتوانیم بهدرستی فاصلهگذاری و نشانهگذاری کنیم، بند میکنیم به استعمالاتِ درست و فصیحِ هشتصدسالۀ اهل زبان و آنها را ناپسند تلقی میکنیم و دیگران را هم نابخردانه از استعمال آنها محروم میسازیم.
شعر ناگفتن به از شعری که باشد نادرست
بچه نازادن به از ششماهه بفکندن جنین
(منوچهری)
🌹