چه بگویم سحرت خیر؟ تو خودت صبح جهانی
من شیدا چه بگویم؟ که تو، هم این و هم آنی
به که گویم که دل از آتش هجر تو بسوخت؟
شدهای قاتل دل حیف ندانی که ندانی
همه شب سجده برآرم که بیایی تو به خوابم
و در آن خواب بمیرم که تو آیی و بمانی
چه نویسم که قلم شرم کند از دل ریشام
بنویسم ولی افسوس نخوانی که نخوانی
من و تو اسوه عالم شده از باب تفاهم
که منام غرق تو و تو به تمنای کسانی
به گمانم شدهای کافر و ترسا شدهای
کآیتی از دل شیدای مسلمان تو نخوانی
بشنو صبح بخیر از من درویش و برو
که اگر هم تو بمانی غم ما را نتوانی
#محمد_صفوی