.
تازه مسلمانان و کاسههای داغتر از آش بشنوند و بخوانند:
میشکافد لبِ مرا سخنم!
ذوالفقارِ علیست در دهنم!
مصلحت در زباندرازی نیست...
ذوالفقارِ علیست، بازی نیست!
لاجرم جز علی نمیدانم...
جز علی را ولی نمیدانم...
آنچنانم که مادرم میخواست
خاکِ نعلینِ حیدرم میخواست!
فقر و بی دست و پاییام مَنِگَر...
شیعهی مرتضی سر است و جگر!
سر، که بار است، بر زمین بادا
جگری مانده، آتشین بادا!
جگری غربتِ قرون با او
هفت دریای واژگون با او!
جگری هفت شیرِ نر در وی!
هر یکی هفتمَن جگر در وی!
جگری داغ پُشتِ داغ زده...
ریشخندی به چلچراغ زده!
جگری اینچنین به هول و وَلا،
جگرِ حمزه، سیدالشهدا!
این جگر، جا برای سَر نگذاشت!
میلِ سَر داشتم، جگر نگذاشت!
از همان کودکی سَرَم پَر داشت...
تیغ را کودکانه باور داشت...
تیغ از دور دلبری میکرد،
سَر به گهواره سَرسَری میکرد!
چه سَری؟ رازدارِ ساغرها...
چه سَری؟ سرشناسِ خنجرها!
چه سَری؟ شب، گرسنه رفته به خواب...
چه سَری؟ دشمنِ دروغ و نقاب...
سرِ از غصه ناله بُرده به چاه!
سرِ نادیده مِهرِ شال و کلاه...
خود، مرا جای و جامه اطلس نیست،
اینچنینم که باکم از کس نیست!
با سخندان، سخنوری کردن،
نیست کمتر زِ عنتری کردن!
با غلامِ علی درشت مشو!
پشهای! پاچهگیرِ مُشت مشو!
خوش ندارم به خنده فوت کنم،
تا که چون کاه زیر و روت کنم...
.
.
#حسین_جنتی@h_jannati