شب یلدا، مبارک!
شب یلدا این شب باستانی یادآور خاطرات جالبیست.
شبی که قربانی جهل عدهای شد تا
نامش را تغییر دهند. اما این عده چه کسانیاند؟
ایرانی یا انیرانی؟ احتمالا مثل دیگر موضوعات از این هم باید گذر کنیم که اگر نکنیم، گذرمان خواهند داد.
متأسفانه در این چند ماه اخیر ما را گذراندند از آنچه در آن حق داشتیم. حقهایی که اگر همچنان باز هم از آنان گذارنده شویم،
دیگر شایسته نیست لب بدوزیم.
بگذریم و بیشتر به «
شب همیشه یلدا» بپردازیم. شبی که از باستان به ما به ارث رسیده.
کندوکاو در تاریخاش بس دل چسب است؛ از درامای هندی ننه سرما و عمو نوروز تا زایش مهر
شبی که نحس پنداشته میشده و برای رفع نحسی، تا سحرگاه به جشن و پایکوبی میپرداختیم. نحسی که با جشن رفع میشده اما الان چه؟
صادق میرقصد پیجش در بستر فیلتر شده مسدود میشود. چه پارادوکس غم انگیزی!
پس بهتر است از حق گذر کنیم تا گذرانده نشدیم و مثل صادق نرقصیم که مبادا بعدا تبدیل به فرصت در منظر وزیر محترم ارشاد در تانزانیا نشدهایم و به همان قصه تکراری و حوصله سر بر خودمان بپردازیم. قرار بود به تاریخ رسومات شب یلدا بپردازم اما دست خودم نیست. آنچنان سرکوفت و محدود سازی، آدم را به تنگ میاورد که نمیتوان حتی رول بازی کرد. قبلا میشد، اکنون...
ماسک میزنیم. در همه جا؛ در دانشگاه، سر کلاس، در تاکسی دانشگاه که هی افزایش قیمت پیدا میکند، در اتوبوس منحوس همیشه پر و بی صندلی دانشگاه، در سلفی که اگر اعتراضی به کیفیتش شود باید به صد و یک نفر کت پوش جواب پس بدهی که انگار همان خطوط قرمزاند. ما شادیم، در جشن بالماسکه مگر جز شاد بودن، میتوان چیز دیگری هم بود؟
همه ما از کیفیت سلف، اتوبوس دانشگاه، قیمت تاکسی، تورم نجومی، اقتصاد متورم، جایگاه سوختی که سوخت ندارد و انشاءالله سوخت خواهد داشت،
یلدای بی مغز و
مغز در حصر خوشحالیم.
گذر کردند و گذر کردند و باز هم گذر کردند. به هر سازی بود رقصیدیم، یکباره گفتند چرا رقصیدید، انسداد و تحدید و تهدید و خداحافظی. حال ما هستیم و حوضمان که آبی درش نیست.
سخن را کش نمیدهم. خسته نیستم اما تنها تر از آنم که سخن را کش ندهم. دوست دارم بگویم از آنچه بر ما رفته و احتمالا میرود. اما با هر کلمه باید جوابی پس بدهیم پس وانمود میکنم شعور به خرج دادهام و سخن را همینجا قطع میکنم.
یلدایتان مبارک؛ از طرف بچههای انجمن اسلامی دانشگاه گیلان،
استادیاب،
رسانه GUN،
دپارتمان علمی و پژوهشی