تو را میخواهم برای پنجاه سالگی شصت سالگی، هفتاد سالگی... تو را میخواهم برای تنهایی تو را میخواهم برای وقتی باران است برای راهپیمایی آهستهی دوتایی! تو را میخواهم، برای صبح برای ظهر برای شب برای همهی عمر...
زندگی، قبل از هرچیز زندگیست. گل میخواهد، موسیقی میخواهد، زیبایی میخواهد. زندگی، حتی اگر یکسره جنگیدن هم باشد، خستگی در کردن میخواهد. عطر شمعدانیها را بوییدن میخواهد. خشونت هست، قبول؛ اما خشونت، أصل که نیست! زایده است... انگل است... مرض است... ما باید به اصلمان برگردیم. زخم را(که مظهر خشونت است) با زخم نمیبندند! با نوار نرم و پنبه پاک میبندند، با محبت، با عشق.