مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید
که ز انفاس خوشش ، بوی کسی میآید
از غم هجر مکن ناله و فریاد ، که دوش
زدهام فالی و فریاد رسی ، میآید
زآتش وادی ایمن ، نه منم خرم و بس
موسی آنجا ، به امید قبسی میآید
هیچکس نیست که درکوی تواش کاری نیست
هرکس آنجا ، به طریق هوسی میآید
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
این قدر هست که بانگ جرسی میآید
جرعهای ده ، که به میخانهٔ ارباب کرم
هر حریفی ، ز پی ملتمسی میآید
دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است
گو بران خوش که هنوزش نفسی میآید
خبر بلبل این باغ ، بپرسید که من
نالهای میشنوم ، کز قفسی میآید
یار دارد سر صید دل حافظ ، یاران
شاهبازی ، به شکار مگسی میآید
#حضرت_حافظ #خوشنویس#استادکابلی_خوانساری🌺🍃🌴