سیلی که به صورت خُرم خورد، گرچه تلخ است، تلخ تر این است بدون شناخت خرم بر او تاختند. اگر ندیده بودم و در رکابش نجنگیده بودم باید مثل بقیه تماشا می کردم. دیوار امنیتی که خرم با جوانیش تا به امروز پایش ايستاده، باید تماشا کنید. مرزهای شمال غرب کشور که با اقتدار حفاظت می گردد روزی زیر گام های او با درایت وهدایت اوشکل گرفت. رسیدیم به قله کُترال، سال ۹۰صلابت و برق شوق چشمانش را باصورت سوخته ی نبرد سنگین روز عملیات را هرگز فراموش نمی کنم. سرخی صورتش در برف سنگین زمستان، حُجب همراه با وقارش، سکوت همراه با یقینش، شجاعت همراه با بی ادعایی اش، و این لیست تمامی ندارد...
تا دستی از سر ناآگاهی برصورتش نواخت و او مردانه بخشید، چون راه طولانی در پیش دارد.
خدا او را از اسارت تکفیری ها حفظ کرد تا آبروداری کند برای مردم با آبرویش.
خرم عزیز! سنگر همان سنگر است، تیرها فرق کرده اورا ببخش.
خدا به آبرویت بیفزاید...
رستمعلی رفیعی آتانی فرمانده سپاه صاحب الامر(عج) استان قزوین