خشونت در اسلام غزوه بنی قریظه
( #قسمت_دوم )۲
شرح مفصل این ماجرا به نقل از تاریخ طبری صفحه 1082 یا در متن عربی همین کتاب در جلد 2 صفحه 252؛ لازم به یادآوری است که تمام این داستانها را مسلمانان بازگو نمودند و هیچ یهودی در حجار باقی نماند که از خودش و قومش در مقابل این ادعاها دفاع نمایند، اما همین مقدار هم که روایت نمودهاند، عمق فاجعه را نشان میدهد:
هنگام ظهر همان روز(روز پس از جنگ خندق)، جبرئیل پیش پیغمبر الله آمد.
جبرئیل عمامهای از استبرق(درختی که در جنوب ایران به نام خرگ معروف است) به سر داشت و بر استری که زین داشت و قطیفهی دیبا بر آن بود، سوار بود و گفت: ای پیغمبر! سلاح بنهادی؟ پیغمبر گفت: آری، جبرئیل گفت: "اما فرشتگان سلاح ننهادهاند و اینک از تعاقب قوم(فرشتگان) میآیم، خدا فرمان میدهد که به سوی بنیقریظه روی و من نیز سوی آنها میروم."
(بهانه ی محمد برای شروع غارت و چپاول و کشتار یهودیان بنی قریظه)
پیغمبر فرمود تا جارچی میان مردم ندا دهد که هر که میشنود فرمانبر است تا نماز عصر را در محل بنیقریظه بخواند؛ آنگاه پیغمبر پرچم خویش را با علی ابن ابیطالب سوی بنیقریظه فرستاد و مردم(مسلمانان) روان شدند و چون علی نزدیک قلعههای یهود رسید، شنید که دربارهی پیغمبر سخن زشت میگفتند؛ بازگشت پیغمبر را در راه دید،
گفت: ای پیغمبر! به این مردم نابکار نزدیک مشو. پیغمبر گفت چرا؟ شاید شنیدهای که من ناسزا میگویند؟ گفت: آری، گفت: اگر مرا ببینند چیزی نمیگویند. (همین جمله نشان از دروغگو بودن محمد دارد، زیرا میخواهد مردم را قانع کند که جبرئیل به او خبر داده که آنان فحاشی میکنند) در اینجا بود که محمد شروع به فحاشی آنان نمود.
و چوت پیغمبر خدای به قلعهها نزدیک شد، گفت: ای همسنگان میمون! الله شما را خوار گردانید و شکنجهی خویش را بر شما فرود آورد.
گفتند:"ای ابوالقاسم! تو که ناسزاگوی نبودی.
(از پاسخ یهودیان به هتاکی و فحاشی محمد چنین برمیآید که یهودیان به او فحاشی نکرده بودند و این ادعائی بیش نیست؛ زیرا اگر چنین کاری را کرده بودند، تعجب آنها معنائی نداشت.)
#بقیه_دارد