View in Telegram
شد وقت مرگ نوش لبی هم‌نشین مرا عمر دوباره شد نفس واپسین مرا با صد هزار حسرت از آن کو گذشته‌ام وا حسرتا اگر بگذارد چنین مرا چون برکنم ز سینهٔ سیمین دوست دل که ایزد نداده است دل آهنین مرا گفتم به چشم عقل نیفتم به چاه عشق بستی نظر ز نرگس سحر آفرین مرا در وعده‌گاه وصل تو جانم به لب رسید امید مهر دادی و کشتی به کین مرا زان گه که با دو زلف تو الفت گرفت دل آسوده کردی از غم دنیا و دین مرا با آن که آب دیده‌ام از سر گذشت باز خاک در تو پاک نگشت از جبین مرا نازم خیال خاتم لعلت که همچو جم آفاق را کشید به زیر نگین مرا داد آگهی ز خاصیت آب زندگی زهری که ریخت عشق تو در انگبین مرا گشتم نشان سخت کمانی فروغیا یا رب مباد چشم فلک در کمین مرا #فروغی_بسطامی - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شمارهٔ ۲۱ @ghaz2020
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily