https://t.center/Ghavamdoust_channel
"در ستایش ناامیدی"
تقریری بر یادداشت دکتر عباس کاظمی با عنوان
ناامید نیستم.
معمولا کممینویسم، نقد زیاد میکنم، اما کمتر به یادداشتی اینچنین ختم میشود. شاید دلیل این کمتر نوشتن و بیشتر گفتن هم ناامیدی باشد. یعنی وقتی امیدی نداری که حرفت، ایدهات و تلاشت به ثمر بنشیند، چرا باید وقت و انرژی خود را صرف نوشتن کرد. ناامیدی، تردیدهایمان را هم دچار اختلال کرده، من نمیدانم، الان که دارم مینویسم امیدوارم هستم یا ناامید!! چه برسد به تاثیرگذاری اجتماعی.
البته چقدر خوب که من هم ناامید هستم، اتفاق مبارکیست! گاهی امید بازدارندهست، دراین مواقع، امید یعنی چنگ انداختن به چیزی که نیست. بهنظرم ما تا وقتی از ساختارهای خرد و کلان(دولت، بازار، دانشگاه و سازمانهای مدنی) ناامید نشویم، تا از فیگورهای(داخلی و خارجی) ناامید نشویم، نمیتوانیم طرحی نو دراندازیم. نه اینکه نخواهیم، بلکه اگر هنوز سر سوزنی هم در ناخودآگاه ذهنمان به این نهادها و کنشها امید داشته باشیم، همچنان در وضعیت بنبست یا در تعلیق بسر میبریم و منتظریم که ببینیم چه خواهد شد. برای ما همانطور که فاطمه علمدار میگوید بیتفاوتی اجتماعی یک انتخاب ناگزیر است، ناامیدی هم میتواند یکانتخاب ناگزیر اما آگاهانه باشد، در واقع آگاهی پس از ناامیدی. آن وقت است که خلاقیت و نوآوری بروز پیدا میکند برای تغییر و به تعبیر خوب شما تحول در وضعیت موجود، که حتی میتواند اینقدر هم طولانی نباشد. زیرا حواله تغییرات بزرگ اجتماعی به پس از مرگمان و دلخوش بودن به اینکه من هم سهمی در این تحولات داشتم(اگرچه پساز مرگ نمیدانم دل کی و چی خوش خواهد بود وقتی دیگر وجود ندارم) نشان از امیدوار بودن به اصلاح همان نهادها و ساختارهای بازتولیدکننده مسائل اجتماعی است که تجربه تاریخی در این جغرافیا نشان داده که هیچوقت سر عقل نمیآیند. شاید اگر همگی ناامید شویم، این تحول چندصدساله، کوتاه شود.
و گاهی هم باید رفت، بله برای ساختن باید از وضعیت موجود بیرون رفت که امکان هرگونه ایدهپردازی را سلب میکند چه برسد به کنش موثر.
وضعیت موجود فقط برخورد مستقیم نیست، بلکه همین حسرت فراهم آوردن یک زندگی معمولی(که دارای کیفیت اقتصادی مطلوب، احساس امنیت اجتماعی و حفظ ارزشهای فرهنگی-شخصی) باشد، میتواند علت قانعکنندهای برای مهاجرت باشد. وضعیت موجودی که بهطور روزافزون، حس بیآیندهگی را در اینجا تولید میکند. گاهی اوقات هم بهنظر میرسد که ساختارها تعمداً به شکلی رفتار میکنند که ما را به مهاجرت ترغیب کنند(احتمالا ما هم که ماندیم پوستمان کلفت است یا شرایط رفتن نداریم. و البته نه همه آنها که میمانند امیدوارند و نه همه آنها که میروند ناامید.)
در آخر هم باید بگویم که نگران سرمایه و همبستگی اجتماعی نباشیم، ما وقتی همگی ناامید شویم، درد مشترک و دغدغه همدیگر را پیدا میکنیم، زیستجهان اجتماعی گسترده میشود، همبسته میشویم، و آنوقت سرمایههایمان هم زیاد میشود.
با احترام
جعفر قوام دوست
۲۵ خرداد ۱۴۰۲
@Ghavamdoust_channel