اشعار قاسم نعمتی

#مرثیه_شهادت_حضرت_موسی_بن_جعفر
Channel
Logo of the Telegram channel اشعار قاسم نعمتی
@ghasemnemati_irPromote
6.84K
subscribers
475
photos
229
videos
193
links
چقدر نام تو زیباست اباعبدالله خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است ارتباط با ادمین👈 t.center/ghneamati 🔰ایتا: https://eitaa.com/ghasemnemati 🔰بله: https://ble.ir/ghasemnemati 🔰سروش پلاس: https://splus.ir/ghasemnemati
#شهادت_حضرت_موسی_بن_جعفر علیه السلام
#مرثیه_شهادت_حضرت_موسی_بن_جعفر علیه السلام
#امام_کاظم علیه السلام


بس کن یهود زاده ، حرم را بهم نریز
هربار، خلوتِ سحرم را بهم نریز

من پا به سِن شدم سرِ زنجیر را نکش
با هر تکان ِ ضربه پرم را بهم نریز

هراستخوانِ لِه شده بد جوش میخورد
ارثیه هایِ پشتِ درم را بهم نریز

من هم شبیهِ مادرِ خود گیر کرده ام
ترکیبِ جسمِ مختصرم را بهم نریز

نامرد نامِ فاطمه را بی وضو مبر
با حرف هایِ بد جگرم را بهم نریز

مویِ سپیدِ من شده بازیِ دستِ تو
با ضربه ، هالة قمرم را بهم نریز

بردار پایِ نحسِ خودت را ز صورتم
تصویرهایِ چشمِ ترم را بهم نریز

گودال هم، نهیب زد عمه،برو سنان
این کشتة بدون سرم را بهم نریز

با نیزه ات عزیز ِ مرا زیرو رو نکن
بس کن حرام زاده حرم را بهم نریز

بر اسبهایِ تازه نفس گفت دختری
بانعلِ تازه ات پدرم را بهم نریز

فریاد زد رباب برو حرمله برو
با نیزه تربت پسرم را بهم نریز


#قاسم_نعمتی
@ghasemnemati_ir
#شهادت_حضرت_موسی_بن_جعفر علیه السلام
#مرثیه_شهادت_حضرت_موسی_بن_جعفر علیه السلام
#امام_کاظم_علیه_السلام علیه السلام


مُردم ز غربت تا شبِ تارم سحر شد
تنها غُل وزنجیر از حالم خبر شد

درد وبلایِ شیعه را بر جان خریدم
من ضربه ها خوردم که این رَه بی خطر شد

از این قیامی که دگر شکل رکوع است
طوبایِ این مذهب همیشه بارور شد

قعرِ سجون در پنجه هایِ سردِ زندان
آهم به هر دیوار خورد وبی اثر شد

سِندی چه آورده سرم شیعه نداند
از چه ز خون آبه همیشه دیده تر شد

از خون ِ رویِ کعبِ نی پیداست کامل
بر ضربه هایش دستهای من سپر شد

از بسکه پیچیده به دورم تازیانه
از چادرِ مادر لباسم پاره تر شد

سر پنجه های آهنین چکمه هایش
بر پهلویم کاری شبیهِ میخ در شد

سربسته گویم بی ادب حرفِ بدی زد
با ناسزاهایش غرورم شعله ور شد

گر مویِ پیشانی بهم می ریخت اما
شکل محاسن از سرم آشفته تر شد

در دستِ این نامرد چون گودیِ گودال
حتی بلندیِ محاسن، درد سر شد

درپیشِ چشمِ مادرم سر را بریدند
ازاین مصیبت مادر ما نوحه گر شد

وقتی که با ضربه جدا می کرد سر را
فریادهایِ «یا بنی» بیشتر شد

«نَحنُ رَضَضنَا الصَّدر بعد الظّهر »یعنی
زیرِ سمِ مرکب بدن زیر وزِبَر شد 

دنبالِ گیسویِ پریشانی به نیزه
در کوچه وبازار زینب در به در شد

زینب کجا وسکّویِ  برده فروشان
در مَعرَض ِ چشمان صدها رهگذر شد

رأسِ بریده چند جا خون گریه کرده
در مجلسِ نامحرمان حرفی دگر شد

لبهایِ خشکی که ضریحِ مصطفی بود
بازیِ دستِ خیزران در تشتِ زر شد




#قاسم_نعمتی
@ghasemnemati_ir