در نقلها آمده است: وقتی زنان امام حسین علیه السّلام را نزد یزید بن معاویه وارد کردند، زنان آل یزید و دختران و اهل بیت معاویه صدا به شیون و ولوله بلند و ماتم به پا کردند. سر مبارک امام حسین علیه السّلام را در مقابل یزید نهادند. سکینه دختر امام حسین علیه السّلام میگوید: من شخصی را سنگدل تر، کافر و مشرکی را شرورتر و جفاکارتر از یزید ندیدم!
🩸یزید همچنان به سر مبارک امام حسین علیه السّلام نظر میکرد و میگفت:
لَیْتَ أَشْیَاخِی بِبَدْرٍ شَهِدُوا / جَزِعَ الْخَزْرَجُ مِنْ وَقْعِ الْأَسَلِ ▪️کاش پدرانم در جنگ بدر بودند و جزع قبیله خزرج را از واقع شدن نیزه بر ایشان میدیدند!
🩸از فاطمه دختر امام حسین علیه السّلام نقل شده که فرمود:
وقتی ما نزد یزید بن معاویه نشستیم، مرد سرخ چهره ای از اهل شام برخاست و به یزید گفت:
هَبْ لِی هَذِهِ الْجَارِیَةَ ▪️ این دختر را به من ببخش
و منظورش من بودم و من دختری نیکو بودم؛ پس ترسیدم و گمان کردم او این کار را خواهد کرد.پس لباس خواهرم را گرفتم و او از من بزرگ تر و عاقل تر بود. پس گفت: به خدا قسم که دروغ گفتی و ملعون شدی. آن برای تو و یزید نیست! یزید در غضب شد گفت: به خدا قسم که دروغ گفتی، اگر بخواهم میتوانم این کار را انجام دهم. خواهرم گفت: ابدا! به خدا قسم که خدا این اختیار را به تو نداده است، مگر این که از ملت و دین ما خارج شوی و دین دیگری را برگزینی. یزید غضبناک شد و گفت: آیا تو در مقابل من یک چنین سخنی را میگویی؟ جز این نیست که پدرت و برادرت از دین خارج شدند. 🩸خواهرم گفت: تو و پدرت و جدت به وسیله دین پدر و برادر من هدایت شدید، اگر تو مسلمان باشی. (ولی از کجا معلوم که تو مسلمان باشی) یزید گفت: ای دشمن خدا! دروغ میگویی. خواهرم گفت: آیا امیری ظالمانه فحاشی میکند و به وسیله قدرتی که دارد خشم و غضب میکند؟ راوی میگوید: گویی یزید لعنه الله خجل و ساکت شد! آن مرد شامی لعنه الله سخن خود را برای دومین بار تکرار کرد و به یزید گفت: این دختر را به من ببخش. یزید به او گفت: دور شو! خدا مرگت بدهد!
در نقلها آمده است: وقتی که مخدّرات را وارد مجلس يزيد کردند، آن نانجیب به تک تک آنان نظر کرده و از آنان سؤال میکرد.
و هُنَّ مُربِطاتٌ بِحَبلٍ طَويلٍ و كانَتْ بَينَهُنَّ اِمرَأةٌ تَستُرُ وَجهَها بِزَندِها لِأنَّها لم تَكُن عِندَها خِرقَةٌ تَستُرُ وَجهَها ▪️آن زنان و بچه ها را به یک طناب بلندی به هم بسته بودند. بین مخدرات ، بانویی بود که با آستین صورت خود را از يزيد می پوشاند.
🩸يزيد ملعون پرسید: این دختر کیست؟ گفتند سکینه بنت الحسین علیهما السلام. يزيد ملعون رو به آن بانوی مخدره کرد و گفت: تو سکینهای؟
فَبَكَتْ، و اِختَنَقَتْ بِعبرَتِها، حَتّىٰ كادَتْ تَطلُعُ رُوحُها.فقالَ لَها: و ما يُبكيكِ؟ قالَتْ: كَيفَ لا تَبكي مَن لَيسَ لَها سِتراً تَستُرُ وَجهَها و رأسَها عَنكَ و عَن جُلَسائِكَ ▪️حضرت سکینه عليهاالسلام بغض راه گلویش را بست و چنان گریه کرد که نزدیک بود روح ار بدنش جدا شود. یزید لعین گفت: چرا گریه می کنی؟ حضرت سکینه فرمود:چگونه گریه نکند آن دختری که هیچ چیز برایش نمانده تا صورتش را از تو و اطرافیانت بپوشاند!؟
اُتِیَ بنا يزيدَ بنَ معاويةَ بعد ما قُتلَ الحسينَ بنَ عليٍّ و نحنُ اِثنا عشرَ غُلاما و كان أكبَرُنا يومئِذٍ عليُّ بنُ الحسينِ، فأُدخِلْنا عليهِ، و كان كلُّ واحدٍ مِنّا مَغلولةً يدُهُ إلى عُنُقِهِ ▪️ما دوازده پسر و نوجوان بودیم که ما را پيش يزيد بردند که بزرگترین ما پدرم علی بن الحسين علیهماالسلام بود. ما را وارد مجلس يزيد کردند در حالی که دستان مان را بر گردن مان بسته بودند.
🩸نالههای مظلومانهای که دوست و دشمن را به گریه در آورد...
وقتی که فاطمه زهرا سلاماللهعلیها برای ایراد خطبه آتشین فدکیه وارد مجلس ابوبکر شدند، یک پردهای آویخته شد تا آن حضرت شروع به سخن نماید؛
📋 ثُمَّ أَنَّتْ أَنَّةً أَجْهَشَ الْقَوْمُ لَهَا بِالْبُکَاءِ، وَ ارْتَجَّ الْمَجْلِسُ، ▪️سپس آن بانوی مظلومه، چنان نالهای کشیدند که تمام مردم حاضر در آن جا (دوست و دشمن) به گریه افتادند به گونهای که آن مجلس، گویا با صدای گریه، میلرزید...(۱)
✍ از دو واقعهٔ دردناک دیگر هم، شبیه این عبارات، به ما رسیده است:
🥀 واقعه اول: راوی گوید: به خدا سوگند فراموش نمیکنم عليا مكرمه زينب کبری سلاماللّهعلیها را وقتی که از خیمه ها بیرون آماده بود و بر حسین علیهالسلام ندبه مینمود و به آواز حزین و قلبی غمگین صدا میزد: يَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَيْكَ مَلَائِكَةُ السَّمَاءِ. هَذَا الْحُسَيْنُ بِالعَراءِ...
📋 فَأَبْكَتْ وَ اللَّهِ كُلَّ عَدُوٍّ وَ صَدِيقٍ! به خدا قسم آن بانو، با این نالهها، تمام دوست و دشمن را به گریه در آورد.(۲)
🥀 واقعه دوم: ... و اما زینب کبری سلاماللّهعلیها وقتی سر مبارک برادر خود را دید از شدت ناراحتی دست در گریبان برد و پیراهن چاک زد سپس به آواز غمناک فریاد واحسيناه... برآورد به طوری که نالهاش دلها را خراشید. راوی گوید:
📋 فَأَبْكَتْ وَ اللَّهِ كُلَّ مَنْ كَانَ فِي الْمَجْلِسِ ▪️به خدا قسم همه آن کسانی که در مجلسیزید حضور داشتند از ناله جانسوز او به گریه افتادند.(۳)