اشعار قاسم نعمتی

#شهادت_حضرت_علی
Channel
Logo of the Telegram channel اشعار قاسم نعمتی
@ghasemnemati_irPromote
6.84K
subscribers
475
photos
229
videos
193
links
چقدر نام تو زیباست اباعبدالله خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است ارتباط با ادمین👈 t.center/ghneamati 🔰ایتا: https://eitaa.com/ghasemnemati 🔰بله: https://ble.ir/ghasemnemati 🔰سروش پلاس: https://splus.ir/ghasemnemati
#امیرالمؤمنین علیه السلام
#شهادت_حضرت_علی علیه السلام
#مرثیه_امیرالمؤمنین علیه‌السلام

میان قبله محراب ناله ها کردم
به هرقنوت برای همه دعا کردم

برای اینکه به وصل حبیبه ام برسم
به قلب سوخته هر شب خداخدا کردم

گرفته مسجد کوفه شمیم تو زهرا
ببین چه محشری از عاشقی به پا کردم

میان گودی محراب تا زمین خوردم
عجیب یاد تو و داغ کوچه را کردم

تو گیر کردی و نام مرا صدا کردی
ببین به صورت خونین تورا صدا کردم

عزیز من به تو گفتم که بی تو می میرم
ببین به عهد چهل ساله ام وفا کردم

دلم زبس نگران نگاه زینب بود
دوشانه حسینین خودم رها کردم

محارمند کنون دور دخترم اما
اشاره جانب گودال کربلا کردم

تمام شاخه گلانش به نیزه چیده شود
به پیش دیده زینب گلو بریده شود


#قاسم_نعمتی
@ghasemnemati_ir
#امیرالمؤمنین علیه السلام
#شهادت_حضرت_علی علیه السلام


🔹
#امیرالمؤمنین پس از ضربت خوردن #با_صورت_به_زمین_افتاد ....


📌لوط بن يحيى، نقل کرده:
چون امام عليه السلام ضربت را حس كرد، نناليد، صبر كرد و به‏ حساب خدا و اجر او گذاشت و به رو افتاد، و در حالى كه كسى نزد او نبود، می‏گفت:

▪️«بِسم اللّه وباللّهِ وَعلى ملّةِ رسولِ اللّه!».
▪️سپس فرياد كشيد: «ابن ملجم، مرا كُشت. به خداى كعبه، اين ملعونِ يهودى‏ زاده مرا كُشت. اى مردم! ابن ملجم از دستتان نگريزد ...».
🔺چون مردم صداى ضجّه را شنيدند، هر كه در مسجد بود، به سمت او دويد. همه میچرخيدند و از شدّت و وحشت فاجعه، نمی‏دانستند كجا می‏روند.
🔸دور على عليه السلام را گرفتند، در حالى كه سرش را با پارچه می‏بست و خون بر صورت و محاسنش جارى بود و محاسنش به خونش رنگين شده بود و می‏فرمود:
✳️«اين، همان است كه خدا و پيامبرش وعده داده بودند، و خدا و رسولْ راست گفتند ...».
🔹مردم وارد مسجد جامع كوفه شدند. امام حسن عليه السلام را ديدند كه سر پدرش بر دامن اوست، خون‏ها را شسته و جاى ضربت را بسته؛ ولى همچنان از آن خون بيرون می‏زند و رنگ چهره‏اش هرچه بيشتر سفيد متمايل به زرد می‏شود، با گوشه چشم به آسمان می‏نگرد و زبانش به تسبيح خدا و توحيد او گوياست و میگويد:
▪️«از تو می‏خواهم، اى خداى بلند مرتبه برتر!».امام حسن عليه السلام سر او را بر دامن گرفت. ديد كه از هوش رفته است.
در آن لحظه به شدّت گريست و شروع كرد به بوسيدن چهره و بين دو چشم و جايگاه سجده پدرش.
قطراتى از اشك ديدگانش بر صورت اميرمؤمنان چكيد. ديدگان را گشود و او را گريان ديد.
🔸فرمود: «پسرم! اين گريه چيست؟ پسرم! از اين روز به بعد، بر پدرت نگران نباش. اينك اين جدّت محمّد مصطفى است و اينها خديجه و فاطمه و حوريان بهشتی ‏اند كه همه حلقه زده و منتظر قدوم پدرت هستند.
🔹 راحت و آسوده باش و چشمت روشن باد! دست از گريه بدار كه صداى ناله فرشتگان به آسمان بلند است.
فرزندم! بر پدرت بیتابى می‏كنى، در حالى كه فردا پس از من مسموم و مظلوم، كشته خواهى شد و برادرت همين‏گونه با شمشير كشته خواهد شد و به جدّ و پدر و مادرتان مى‏ پيونديد؟».

-------------------------------------------------
📚متن عربی:

🔸بحار الأنوار عن لوط بن يحيى عن أشياخه: فَلَمّا أحَسَّ الإِمامُ بِالضرَّبِ لَم يَتَأَوَّه وصَبَرَ وَاحتَسَبَ، ووَقَعَ عَلى وَجهِهِ ولَيسَ عِندَهُ أحَدٌ قائِلًا: بِسمِ اللّهِ وبِاللّهِ وعَلى مِلَّةِ رَسولِ اللّهِ، ثُمَّ صاحَ وقالَ: قَتَلَنِي ابنُ مُلجَمٍ قَتَلَنِي اللَّعينُ ابنُ اليَهودِيَّةِ ورَبِّ الكَعبَةِ، أيُّهَا النّاسُ لا يَفوتَنَّكُمُ ابنُ مُلجَمٍ ....
فَلَمّا سَمِعَ النّاسُ الضَّجَّةَ ثارَ إلَيهِ كُلُّ مَن كانَ فِي المَسجِدِ، وصاروا يَدورونَ ولا يَدرونَ أينَ يَذهَبونَ مِن شِدَّةِ الصَّدمَةِ وَالدِّهشَةِ، ثُمَّ أحاطوا بِأَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام وهُوَ يَشُدَّ رَأسَهُ بِمِئزَرِهِ، وَالدَّمُ يَجري عَلى وَجهِهِ ولِحيَتِهِ، وقَد خُضِبَت بِدِمائِهِ وهُوَ يَقولُ: هذا ما وَعَدَ اللّهُ ورَسولُهُ وصَدَقَ اللّهُ ورَسولُهُ ....
فَدَخَلَ النّاسُ الجامِعَ فَوَجَدُوا الحَسَنَ ورَأسَ أبيهِ في حِجرِهِ، وقَد غَسَلَ الدَّمَ عَنهُ وشَدَّ الضَّربَةَ وهِيَ بَعدَها تَشخَبُ دَماً، ووَجهُهُ قَد زادَ بَياضاً بِصُفرَةٍ، وهُوَ يَرمُقُ السَّماءَ بِطَرفِهِ ولِسانِهِ يُسَبِّحُ اللّهَ ويُوَحِّدُهُ، وهُوَ يَقولُ: أسأَلُكَ يا رَبِّ الرَّفيعَ الأَعلى فَأَخَذَ الحَسَنُ عليه السلام رَأسَهُ في حِجرِهِ فَوَجَدَهُ مَغشِيّاً عَلَيهِ، فَعِندَها بَكى بُكاءً شَديداً وجَعَلَ يُقَبِّلُ وَجهَ أبيهِ وما بَين عَينَيهِ ومَوضِعَ سُجودِهِ، فَسَقَطَ مِن دُموعِهِ قَطَراتٌ عَلى وَجهِ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام، فَفَتَحَ عَينَيهِ فَرَآهُ باكِياً، فَقالَ لَهُ: يا بُنَيَّ ياحَسَنُ ما هذَا البُكاءُ؟ يا بُنَيَّ لارَوعُ عَلى أبيكَ بَعدَ اليَومِ، هذا جَدُّكَ مُحَمَّدٌ المُصطَفى وخَديجَةُ وفاطِمَةُ وَالحورُ العينُ مُحدِقونَ مُنتَظِرونَ قُدومَ أبيكَ، فَطِب نَفساً وقَرَّ عَيناً، وَاكفُف عَنِ البُكاءِ فَإِنَّ المَلائِكَةَ قَدِ ارتَفَعَت أصواتَهُم إلَى السَّماءِ، يا بُنَيَّ أ تَجزَعُ عَلى أبيكَ وغَداً تُقتَلُ بَعدي مَسموماً مَظلوماً؟ ويُقتَلُ أخوكَ بِالسَّيفِ هكَذا، وتَلحَقانِ بِجَدِّكُما و أبيكُما وامِّكُما.


📖 بحارالأنوار، علامه محمد باقر مجلسی؛ج 42 ص
281.


#قاسم_نعمتی
@ghasemnemati_ir