اصلِ ادبیات
م. روانشید
1 آبان 1403
قضیهی ادبیات و شعر در ایران جالب شده است؛ نظریههای ادبی، سبکهای رنگوارنگ و پُرتمطراق از خودِ ادبیات و شعر پیشی گرفتهاند؛ یعنی چه؟ یعنی «نظریهی ادبی» یا «سبکهای ادبی» قاعدتا بعد از شعر و ادبیات پدید میآینده، یعنی به زبانِ ساده: سبکها و نظریهها از دلِ شعر و ادبیات بیرون میآیند، نه آنکه نظریه یا سبکی پدید آید و بهدنبالاش شعر یا نوعِ دگرگونِ داستانی پدید آید(ساخته شود)!
در شعر و ادبیات چیزی به نامِ «خلقالسائه» وجود ندارد؛ چیزی باید باشد تا چیزی پدید آید. نه آنکه حرکتی، جنبشی یا خلاقیتی در شعر و ادبیاتِ ما موجود نیست، نه... اما بهنظر میآید سبکها و نظریهها دانسته یا نادانسته دارند نقشِ «اساسنامه» را بازی میکنند؛ اساسنامهای نوشته میشود و بر مبنای آن اساسنامه؛ شعر و ادبیات شکل میگیرد!
«تئوریها»، «نظریهها» و «سبکها» از دلِ «نوشته» بیرون میآیند...
آنچه من در این سالها در فضای فرهنگی ایران میبینم؛ رقابت نه در خلقِ آثاری متفاوت و پیشرو، که سبقت از یکدیگر در ثبتِ «سبکها» و «نظریههای ادبی» است، یعنی «دغدغه» نه شعر و ادبیات که عموما (در نسلِ جوان) ثبتِ نامی از خود بدون هیچ پشتوانهای است، پشتوانهای که ناماش «دانش» است و «پژوهش»، ناماش «آموزش و درک و تحقیق و یادگیری» است.
آنچه من در این سالها در فضای فرهنگی ایران میبینم؛ به حاشیه رفتنِ «اصلِ ادبیات» و میدانداریِ «هیچ» است، «هیچی صدادار»...
#روانشید #سبک #نظریههایادبی #اصلادبیات
#گرد_همایی_شاعران__و_نویسندگان_پیشرو_مهاجر
#اروپا_امریکا_و
https://t.center/gerdehamaeiadabitate