🌹 #داستان_شب @ganunejazb
🔘 داستان کوتاه
دو تا بچه بودن توی شکم مادر، اولی میگه تو به زندگی بعد زایمان اعتقاد داری؟
دومی: آره حتما یه جایی هست که میتونیم راه بریم شاید با دهن چیزی بخوریم.
اولی: امکان نداره، ما با جفت تعذیه میشیم، طنابشم انقد کوتاهه که به بیرون نمیرسه، اصلا اگه دنیای دیگه هم هست چرا کسی تا حالا از اونجا نیومده بهمون نشونه بده.
دومی: شاید مادرمونم ببینیم، ولی مگه تو به مامان اعتقاد داری؟
اگه هست پس چرا نمیبینیمش؟
دومی: به نظرم مامان همه جا هست، دور تا دورمونه.
اولی: من مامانو نمیبینم پس وجود نداره.
دومی: اگه ساکت ساکت باشی صداشو میشنوی و اگه خوب دقت کنی حضورشو حس میکنی.
مثل دنيای امروز ما و خدايی كه همين نزديكيست.
─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─#داستان_شب 💫زنی به مرشد گفت:
من نمیخوام در معبد حضور داشته باشم!
مرشد گفت:
میتونم بپرسم چرا؟زن جواب داد:
چون یک عده را میبینم که دارند با گوشی صحبت میکنند،
عدهای در حال پیامک فرستادن در حین دعا خواندن هستند،
بعضی ها غیبت میکنند و شایعه پراکنی میکنند،
بعضی فقط جسمشان اینجاست،
بعضیها خوابند،بعضی ها به من خیره شده اند...
مرشد ساکت بود،بعد گفت:
میتوانم از شما بخواهم کاری برای من انجام دهید قبل از اینکه تصمیم آخر خود را بگیرید؟
زن گفت:حتما چه کاری هست؟
مرشد گفت: میخواهم لیوانی آب را در دست بگیرید و دومرتبه دور معبد بگردید و نگذارید هیچ آبی از آن بیرون بریزد.
زن گفت:بله می توانم!
زن لیوان را گرفت و دوبار به دور معبد گردید. برگشت و گفت: انجام دادم!
مرشد پرسید:
کسی را دیدی که با گوشی در حال حرف زدن باشد؟
کسی را دیدی که غیبت کند؟
کسی را دیدی که فکرش جای دیگر باشد؟
کسی را دیدی که خوابیده باشد؟
زن گفت:
نمی توانستم چیزی ببینم چون همه حواس من به لیوان آب بود تا چیزی از آن بیرون نریزد...
مرشد گفت:
وقتی به معبد میآیید باید همه حواس و تمرکزتان به «خدا» باشد.
برای همین است که خدا فرمود «مرا پیروی کنید» و نگفت که مردم را دنبال کنید!
نگذارید رابطه شما با خدا به رابطه بقیه با خدا ربط پیدا کند. بگذارید این رابطه با چگونگی تمرکز تان بر خدا مشخص شود.
نگاهمان به خداوند باشد نه زندگی دیگران و قضاوت کردنشان
#کانال_قانون_جذب_مثبت_اندیشی_رازموفقیت @ganunejazb 👈💯instagram.com/ebusiness.ir