🌷مدح و مرثیه🌷

#امام_هادی_شهادت
Channel
Logo of the Telegram channel 🌷مدح و مرثیه🌷
@ganjine5Promote
4.31K
subscribers
1.5K
photos
278
videos
5.56K
links
هدف مجموعه کانالهای (مدح و مرثیه) دسترسی آسان مادحین و ذاکرین محترم به متن نوحه هاست. @davodTahmorasi
#امام_هادی_شهادت


شاه تبعیدی و بی خادم و بی دربارم
چه کنم خسته‌ام و بی کسم و بی یارم

بیشتر از دو دهه هست که دور از وطنم
بند در سامره ام ساکن بالاجبارم

به هدایت نرسد هرکه زما رو گرداند
هادی ام حیف کشیدند به ابر تارم

پسر شیرم وبین قفس شیرم بُرد
آه نشناخت مرا والیِ بد کردارم

عرش و فرش است گدایم به که گویم ظالم
به گداخانه مرا برد که سازد خوارم

بد نکردم به کسی زهر بکامم دادند
اشک پاییز درآمد بر این رخسارم

دشمن از کینه و از ترس شبیخونم زد
به حرم‌خانه و سجادهءاستغفارم

هر زمان برد مرا، ناله‌ی من مادر بود
چکنم سیّدم و یاد در و دیوارم

به خدا مادر ما زیر لگد گیر افتاد
روضهءمحسن و در کرده مرا بیمارم

تا که تحقیر شوم بزم شرابم بردند
چکنم یار ندارم چه کنم ناچارم

وسط بزم شراب از غم زینب مُردم
داد یاد لب و آن چوب مرا آزارم

بین آن معرکه با چشم به عباسش گفت
تا کجاها که رسیده‌است پس‌از تو کارم

اشهد لحظه‌ی موتم شده ای وای حسین
یاد آن طشت طلا جان به خدا بسپارم


#مجتبی_صمدی_شهاب
#مجموعه_کانالهای_مدح_و_مرثیه
#امام_هادی_شهادت
#امام_هادی_مدح


ای کعبه ی دل کوی تو یا حضرت هادی
وی قبله ی جان روی تو یا حضرت هادی
ای چشم همه سوی تو یا حضرت هادی
ای خلق ثناگوی تو یا حضرت هادی

آیینه اجلال نبی کیست تویی تو
چارم علی از آل نبی کیست تویی تو

تو اختر برج نبوی شمس هدایی
ماه علوی آینه ی حسن خدایی
فرمانده ی ملک قدر و جیش قضایی
آری تو علیّ ابن جواد ابن رضایی

خوبان جهان نور هدایت ز تو دارند
ارواح رسل روح ولایت ز تو دارند

تو جانی و در کالبد کلّ وجودی
تو وجه خدا آینه ی غیب و شهودی
تو نیّت و تکبیر و قیامیّ و قعودی
تو رابطه ی خلق و خداوند ودودی

از فیض تو منّت به سر خلق نهادند
با مهر تو دادند به ما آنچه که دادند

ای گوهر توحید به درج دهن تو
روییده به هر سو گل وحی از چمن تو
انوار خدا در تو و حسن حسن تو
ما جامعه داریم ز فیض سخن تو

زین جامعه دل سوی تولای تو راهی است
هر جمله آن جلوه ای از وحی الهی است

از سامره خیزد به فلک نور حقایق
دل ها به طواف حرم قدس تو شایق
مرهون تو روز و شب و ساعات و دقایق
روزی خور خوان کرمت جمله خلایق

مدح تو ندای حق و جبریل منادی
نام تو علی کنیه زیبای تو هادی

من آبرو از خاک در سامره دارم
من خاطره ها از سفر سامره دارم
من جلوۀ طور از شجر سامره دارم
من عشق دو قرص قمر سامره دارم

هر جا که روم مرغ دلم در حرم توست
چشمم به تو و لطف و عطا و کرم توست

تو حجّت حق خلق به تأیید تو بنده
توحید و نبوّت به تولاّی تو زنده
جبریل به بام تو یکی مرغ پرنده
در بین قفس رام تو شیران درنده

کردند چو بر ماه جمال تو نظاره
پروانه صفت دور تو گشتند هماره

نور تو که از صبح ازل تافته در دل
خاموش نگردد به هزاران متوکّل
هرگز نشود محو، حق از فتنه باطل
آری نرسد بار کج خصم به منزل

قرآن همه را با سخن وحی دهد پند
هر چیز بود فانی جز وجه خداوند

ای جود تو همچون یم و افلاک حبابت
آوخ که رسید از ستم خصم عذابت
گریم به تو و غصّه بی حدّ و حسابت
افسوس که بردند سوی بزم شرابت

برخیرگی خصم و به بی شرمی او اُف
خاکم به دهن جام مِی اَت کرد تعارف

تو آیه تطهیری و رجس از تو به دور است
دل جای خدا و دهنت چشمه نور است
وای از متوکّل که چه بی شرم و جسور است
مست می و مست ستم و مست غرور است

با آن شرف و عزّت و اجلال معانی
می خواست که در محفل او شعر بخوانی

خواندی دو سه بیتی که بهم ریخت سرورش
از روی سرش خورد زمین تاج غرورش
گفتی سخن از آدمی و تنگی گورش
افتاد به تن لرزه بدان قدرت و زورش

لرزید ولی در پی اظهار ندامت
می زد همه دم تیشه به طوبای امامت

فریاد که زد زهر ستم شعله به جانت
افسوس که مسموم شدی چون پدرانت
آوخ که ز تن رفت برون تاب و توانت
سوزد جگرم بر تو و غمهای نهانت

«میثم» که به دل سوز و به سر شور تو دارد
باشد که به خاک حرمت چهره گذارد

#غلامرضا_سازگار

@ganjine5
#امام_هادی_شهادت
#امام_هادی_مدح


اگر رزق من سامرایی نمی شد
نصیبم مقام گدایی نمی شد

اگر قابلیت نمی داشت قلبم
ز چشم کریمت عطایی نمی شد

به اذن تو سجاده را پهن کردم
لب من که وا به دعایی نمی شد

یقینا اگر مادر تو نمی خواست
دل من برایت هوایی نمی شد

اگر که ضریح تو جلوه نمی کرد
ز باغ جنان رونمایی نمی شد

شبیه جهنم جهان بود اگر که
به نور رخت روشنایی نمی شد

تو در جامعه شرح توحید دادی
که بی جامعه دل خدایی نمی شد

اگر آن زیارت نمی ماند از تو
دل عارفی کبریایی نمی شد

و هر سالکی سیر کامل نمی کرد
اگر از تو این رهگشایی نمی شد

کلیمانه مداحی خویش کردی
تو را بهتر از این ثنایی نمی شد

شما مهبط نور وحی الهید
بشر بی شما رهنمایی نمی شد

شما معدن رحمت و گنج علمید
نبودید، دنیا که جایی نمی شد

چو ویرانه می شد، لجن زار می شد
یقین غیر ظلمت سرایی نمی شد

شما باب ایمان و سر خدایید
خدا می شدید حق چو آیینه می شد

نبودید اگر که پناه خلائق
از این تنگناها رهایی، نمی شد

اگر در سقیفه خیانت نمی شد
به فرزند زهرا جفایی نمی شد

نمی شد تعارف به او جامی اصلا
در آنجا چنین ماجرایی نمی شد

خدایا چه می شد که از زهر، قلبش
جوادی نمی شد، رضایی نمی شد

به دنبال مرکب پیاده نمی رفت
اسیر مسیر بلایی نمی شد

چنین که شده زخم پاهایش، ای کاش
دگر دختری پاحنایی نمی شد

دل شب پی ناقه ای در بیابان
ز سیلی شکسته صدایی نمی شد

دگر آبروی رقیه نمی رفت
اگر احتیاجش عصایی نمی شد

ائمه اگر به شهادت رسیدند
یکی مثل آن کربلایی نمی شد

همه لااقل یک کفن داشتند و
تنی دفن با بوریایی نمی شد

دگر پیکری زیر پایی نمی ماند
سری قاری نیزه هایی نمی شد

#رضا_رسول_زاده
#امام_هادی_شهادت
#امام_هادی_مدح


گرفته جان نفسم در ثنای حضرت هادی
دُر سخن بفشانم به پای حضرت هادی

نداشت طوطی جانم هنوز لانه به جسمم
که بود مرغ دلم آشنای حضرت هادی

صفا و مروه کجا و حریم یوسف زهرا
صفاست در حرم با صفای حضرت هادی

مقرّبان الهی فرشتگان بهشتی
کشند منّت و عطای حضرت هادی

زدست رفته شکیبم خدا کند که نصیبم
شود زیارت صحن و سرای حضرت هادی

درندگان زمین التجا برند به سویش
پرندگان هوا در هوای حضرت هادی

اگر به سامره ام اوفتد گذر سر و جان را
کنم نثار به گنبد نمای حضرت هادی

دلم که درد گناهش به اختصار کشانده
پناه برده به دار الشّفای حضرت هادی

مرا چه قدر که گردم گدای خاک نشینش
که هست خازن جنّت گدای حضرت هادی

دهد به روح لطیف ملک، صفا و طراوات
ملاحت سخن دلربای حضرت هادی

به خاک، عطر بهشتی پراکند اگر آید
نسیمی از طرف سامرای حضرت هادی

به عمر، دهر مرا گر دهند عمر، نیرزد
به لحظه ای که کنم جان فدای حضرت هادی

به تیرگی نبری روی و راه خود نکنی گم
هدایت است به ظلّ لوای حضرت هادی

بخوان زیارت پر فیض جامعه که بری پی
به ارزش سخن دلربای حضرت هادی

مرا رضایت ابن الرّضا خوش است که دانم
بود رضای خدا در رضای حضرت هادی

هزار بار به هر لحظه لعن بر متوکّل
که بود در پی جور و جفای حضرت هادی

به زور خواند به بزم شراب حجّت حق را
نکرد شرم و حیا از خدای حضرت هادی

گهی به بزم شراب و گهی به مجلس دشمن
چگونه اشک نریزم برای حضرت هادی

چو شمع، از شرر زهر، آب گشت وجودش
گرفت شعله زسر تا به پای حضرت هادی

نبود این همه بیداد و ظلم و جور پیاپی
جزای آن همه مهر و وفای حضرت هادی

چگونه اشک نریزند دوستان به عزایش
که گشته فاطمه صاحب عزای حضرت هادی

غریب و بی کس و تنها شهید گشت چو جدّش
زمین سامره شد کربلای حضرت هادی

سیاه پوش کن ای آسمان ملائک خود را
که شد خموش صدای دعای حضرت هادی

شراره سر کشد از بیت بیت تو (میثم)
توئی زبان غم و دردهای حضرت هادی

#غلامرضا_سازگار

@ganjine5
@ganjine5
#امام_هادی_شهادت


یا رب از زهر جفا سوخت زپا تا به سرم
شعله با ناله برآید همه دم از جگرم

جز تو ای خالق دادار کسی نیست گواه
که چه آورده جفای متوکّل به سرم

می دوانید پیاده به پی خویش مرا
گرد ره ریخت بسی بر رخ همچون قمرم

آن شبی را که مرا خواند سوی بزم شراب
گشت از شدّت غم، مرگ عیان در نظرم

خواست تا بر من مظلوم دهد جام شراب
شرم ننمود در آن لحظه زجدّ و پدرم

زهر نوشیدم و راحت شدم از عمر ولی
ریخته خاک یتیمی به عذار پسرم

با که این ظلم بگویم که به زندان بلا
قبر من کند عدو پیش دو چشمان ترم

هر زمان هست در این دار فنا مظلومی
حق گواه است که من از همه مظلوم ترم

فخر (میثم) همه این است به فردا کامروز
هم ثنا گستر من آمده هم نوحه گرم


#غلامرضا_سازگار
#امام_هادی_شهادت
#امام_هادی_مدح


گرفته جان نفسم در ثنای حضرت هادی
دُر سخن بفشانم به پای حضرت هادی

نداشت طوطی جانم هنوز لانه به جسمم
که بود مرغ دلم آشنای حضرت هادی

صفا و مروه کجا و حریم یوسف زهرا
صفاست در حرم با صفای حضرت هادی

مقرّبان الهی فرشتگان بهشتی
کشند منّت و عطای حضرت هادی

زدست رفته شکیبم خدا کند که نصیبم
شود زیارت صحن و سرای حضرت هادی

درندگان زمین التجا برند به سویش
پرندگان هوا در هوای حضرت هادی

اگر به سامره ام اوفتد گذر سر و جان را
کنم نثار به گنبد نمای حضرت هادی

دلم که درد گناهش به اختصار کشانده
پناه برده به دار الشّفای حضرت هادی

مرا چه قدر که گردم گدای خاک نشینش
که هست خازن جنّت گدای حضرت هادی

دهد به روح لطیف ملک، صفا و طراوات
ملاحت سخن دلربای حضرت هادی

به خاک، عطر بهشتی پراکند اگر آید
نسیمی از طرف سامرای حضرت هادی

به عمر، دهر مرا گر دهند عمر، نیرزد
به لحظه ای که کنم جان فدای حضرت هادی

به تیرگی نبری روی و راه خود نکنی گم
هدایت است به ظلّ لوای حضرت هادی

بخوان زیارت پر فیض جامعه که بری پی
به ارزش سخن دلربای حضرت هادی

مرا رضایت ابن الرّضا خوش است که دانم
بود رضای خدا در رضای حضرت هادی

هزار بار به هر لحظه لعن بر متوکّل
که بود در پی جور و جفای حضرت هادی

به زور خواند به بزم شراب حجّت حق را
نکرد شرم و حیا از خدای حضرت هادی

گهی به بزم شراب و گهی به مجلس دشمن
چگونه اشک نریزم برای حضرت هادی

چو شمع، از شرر زهر، آب گشت وجودش
گرفت شعله زسر تا به پای حضرت هادی

نبود این همه بیداد و ظلم و جور پیاپی
جزای آن همه مهر و وفای حضرت هادی

چگونه اشک نریزند دوستان به عزایش
که گشته فاطمه صاحب عزای حضرت هادی

غریب و بی کس و تنها شهید گشت چو جدّش
زمین سامره شد کربلای حضرت هادی

سیاه پوش کن ای آسمان ملائک خود را
که شد خموش صدای دعای حضرت هادی

شراره سر کشد از بیت بیت تو (میثم)
توئی زبان غم و دردهای حضرت هادی

#غلامرضا_سازگار

@ganjine5
#امام_هادی_شهادت


آتش زهر اثر تا به دل و جانش کرد
باز هم یاد حسین و لب عطشانش کرد

جگرش سوخت و، از زهر ولی شکوه نکرد
منّتش داشت که بر فاطمه مهمانش کرد

خوش به حالش روی دامان پسر جان می‌داد
غم دور از وطنی گر چه پریشانش کرد

نه کسی آمد و با نیزه به پهلویش زد
نه کسی بی‌ادبی با تن بی‌جانش کرد

بدنش آب شد از زهر ولی سالم بود
نه کسی سر زتنش برد نه عریانش کرد

نه غم اهل حرم داشت به وقت رفتن
نه کسی بعد جسارت به عزیزانش کرد

پسرش گریه کنان پیرهنش پاره نمود
کی دگر کعب‌‌نی از گریه پشیمانش کرد

نیمه شب که در آن بزم شرابش بردند
یاد از بزم یزید و سر مهمانش کرد

خیزران و سر شاه شهدا واویلا
خواهرش دید چها با لب و دندانش کرد

زینبی که همه جا مثل علی صبر نمود
عاقبت چوب جفا پاره گریبانش کرد

#عبدالحسین

@ganjine5
#امام_هادی_شهادت

ای از غم تو بر جگر سنگ شراره
وی در همه ی عمر ستم دیده هماره

سنگینی اندوه تو از کوه فزون تر
غم های فراوان تو بیرون ز شماره

کی مثل تو در حبس ستم بازوی بسته
بر قبر خود از جور عدو کرده نظاره

تو آیه تطهیری و دشمن به چه جرأت
با جام می خود به سویت کرده اشاره

از هجر تو باید کمر کوه شود خم
جایی که گریبان ولایت شده پاره

تا ماه جمالت به دل خاک نهان شد
بر چهره ز چشم حسنت ریخت ستاره

سوزد جگرم بر تو که با پای پیاده
همراه عدو رفتی و او بود سواره

از تیغ زبان زخم فراوان به دلت بود
کز زهر ز پا تا به سرت سوخت دوباره

فوجی پی آزار دلت دست گشودند
قومی ز دفاع تو گرفتند کناره

«میثم» دگر از این غم جانسوز نگویی
کز نوک قلم جای سخن ریخت شراره


#غلامرضا_سازگار

@ganjine5
#امام_هادی_شهادت
#امام_هادی_مدح


بالاتری ز مدح و ثنا أیها النقی
ابن الرضای دوم ما أیها النقی

با حبّ تو عبادت ما عین بندگی‌ست
هادی آل فاطمه یا أیها النقی

دارم "ولی"شناسی خود را ز نور تو
مولای من ولیِ خدا أیها النقی

با آن نقاوت نقوی یک نگاه کن
پاکیزه کن وجود مرا أیها النقی

با صد امید همچو گدایان سامرا
پر می‌کشیم سوی شما أیها النقی

بخشنده‌تر ز حاتم طائی تویی تویی
مسکین‌ترم ز هر چه گدا أیها النقی

من هر چه خواستم تو عنایت نموده‌ای
یک حاجتم نگشته روا أیها النقی

گردد جوانی‌ام همه ترویج مکتبت
جانم شود فدای تو یا أیها النقی

باید برای غربت تو بی‌امان گریست
با ناله‌های حضرت صاحب زمان گریست



شرمنده از قدوم تو چشمان جاده بود
دشمن سواره آمد و پایت پیاده بود

آن ناخن شکسته و آن کاروان‌سرا
توهین به ساحت تو برایش چه ساده بود

بارانی است از غم تو چشم سامرا
با دیدن تو اشک ملک بی‌اراده بود

وقتی که آسمان ز غمت سینه‌چاک شد
دیدی که عرش سر روی زانو نهاده بود

زهر ستم چه با جگر پاره‌پاره کرد
دیگر نفس ... نفس ... به شماره فتاده بود

شکر خدا که دشمن تو خیزران نداشت
هر چند دل، شکسته از آن بزم باده بود

آقا بیا و با دل غرق به خون بخوان
از آن سه‌ساله که پدر از دست داده بود

جانش رسید بر لبش از ضربه‌های چوب
وقتی کنار طشت طلا ایستاده بود

آرام قلب خسته اش از دست رفته بود
چشم به خون نشسته‌اش از دست رفته بود

#یوسف_رحیمی
@ganjine5
#امام_هادی_شهادت
#امام_هادی_مدح


با کلامش شهر را اهل ولایت می‌کند
مردم گمراه را "هادی" هدایت می‌کند

هرکه وصفش را شنید از عشق او بیمار شد
عشقش از راه شنیدن هم سرایت می‌کند

شیخ عباس قمی در "منتهیُ الآمال" خود
معجزات بی شمار از او روایت می‌کند

با وجود او بهشتی بودن اصلا سخت نیست
حبِّ او را هرکسی دارد کفایت می‌کند

کاملا رد کرد اسلام بنی عباس را
"هادی" از اسلام پیغمبر حمایت می‌کند

هرچه هم دشمن اذیت کرد، او نفرین نکرد
دشمنش از صبر بسیارش شکایت می‌کند

هر بلایی هم که میبیند "علی ابن رضا"
شکر حق میگوید، احساس رضایت می‌کند

دشمنش بی احترامی کرد، آنجایی که دید
شیر دارد احترامش را رعایت می‌کند

قاتلش جان خواست از او، جان خود را نیز داد
هرکسی هرچه بخواهد او عنایت می‌کند


رفت در بزم شراب و غصه خورد و گریه کرد
اشک هایش از دل زینب حکایت می‌کند


#آرش_براری

@ganjine5
#امام_هادی_شهادت
#امام_هادی_مدح


با کلامش شهر را اهل ولایت می‌کند
مردم گمراه را "هادی" هدایت می‌کند

هرکه وصفش را شنید از عشق او بیمار شد
عشقش از راه شنیدن هم سرایت می‌کند

شیخ عباس قمی در "منتهیُ الآمال" خود
معجزات بی شمار از او روایت می‌کند

با وجود او بهشتی بودن اصلا سخت نیست
حبِّ او را هرکسی دارد کفایت می‌کند

کاملا رد کرد اسلام بنی عباس را
"هادی" از اسلام پیغمبر حمایت می‌کند

هرچه هم دشمن اذیت کرد، او نفرین نکرد
دشمنش از صبر بسیارش شکایت می‌کند

هر بلایی هم که میبیند "علی ابن رضا"
شکر حق میگوید، احساس رضایت می‌کند

دشمنش بی احترامی کرد، آنجایی که دید
شیر دارد احترامش را رعایت می‌کند

قاتلش جان خواست از او، جان خود را نیز داد
هرکسی هرچه بخواهد او عنایت می‌کند


رفت در بزم شراب و غصه خورد و گریه کرد
اشک هایش از دل زینب حکایت می‌کند


#آرش_براری

@ganjine5
@ganjine5
#امام_هادی_شهادت


دلم امشب گدای سامراست
از تو غیر از تو را نخواهم خواست

یا علی النقی الهادی
حرم تو بهشت قرب خداست

آسمان خاکبوس گنبد تو
کهکشان پیش پای تو برخاست

مهبط الوحی و معدن الرحمه
دل دریایی و زلال شماست

ذره با یک اشاره ات خورشید
قطره با یک نگاه تو دریاست

من عصاکم فقد عصی الله است
که مطیع شما مطیع خداست

قصه ی دوستی تان مولا
شرح و تفسیر وال من والاست

قد نشرتم شرایع الاحکام
راه غیر از شما فریب و خطاست

قولکم صدق ، فعلکم حق
امرکم متبع که حکم قضاست

بسته بر بال هر ملک آمین
نفس جاری تو عین دعاست

من اتاکم نجی ، برای همه
آن ضریح شکسته قبله نماست

مشعل جامعه کبیره ی تو
به یقین رهگشای اهل ولاست

هر فرازش کتاب معرفت است
سطر سطرش شعور و شور افزاست

و خدا در طلیعه ی خلقت
عرش خود را به نورتان آراست

برج و باروی اقتدار شما
تا قیامت بلند و پا بر جاست

بزم می ، برکه السباع ای وای
روضه هایت گریز عاشوراست

خاکبوس در تو سلطان است
هر که بیچاره ی تو شد آقاست

#کمیل_کاشانی

@ganjine5
#امام_هادی_شهادت
#امام_هادی_مدح


اگر رزق من سامرایی نمی شد
نصیبم مقام گدایی نمی شد

اگر قابلیت نمی داشت قلبم
ز چشم کریمت عطایی نمی شد

به اذن تو سجاده را پهن کردم
لب من که وا به دعایی نمی شد

یقینا اگر مادر تو نمی خواست
دل من برایت هوایی نمی شد

اگر که ضریح تو جلوه نمی کرد
ز باغ جنان رونمایی نمی شد

شبیه جهنم جهان بود اگر که
به نور رخت روشنایی نمی شد

تو در جامعه شرح توحید دادی
که بی جامعه دل خدایی نمی شد

اگر آن زیارت نمی ماند از تو
دل عارفی کبریایی نمی شد

و هر سالکی سیر کامل نمی کرد
اگر از تو این رهگشایی نمی شد

کلیمانه مداحی خویش کردی
تو را بهتر از این ثنایی نمی شد

شما مهبط نور وحی الهید
بشر بی شما رهنمایی نمی شد

شما معدن رحمت و گنج علمید
نبودید، دنیا که جایی نمی شد

چو ویرانه می شد، لجن زار می شد
یقین غیر ظلمت سرایی نمی شد

شما باب ایمان و سر خدایید
خدا می شدید حق چو آیینه می شد

نبودید اگر که پناه خلائق
از این تنگناها رهایی، نمی شد

اگر در سقیفه خیانت نمی شد
به فرزند زهرا جفایی نمی شد

نمی شد تعارف به او جامی اصلا
در آنجا چنین ماجرایی نمی شد

خدایا چه می شد که از زهر، قلبش
جوادی نمی شد، رضایی نمی شد

به دنبال مرکب پیاده نمی رفت
اسیر مسیر بلایی نمی شد

چنین که شده زخم پاهایش، ای کاش
دگر دختری پاحنایی نمی شد

دل شب پی ناقه ای در بیابان
ز سیلی شکسته صدایی نمی شد

دگر آبروی رقیه نمی رفت
اگر احتیاجش عصایی نمی شد

ائمه اگر به شهادت رسیدند
یکی مثل آن کربلایی نمی شد

همه لااقل یک کفن داشتند و
تنی دفن با بوریایی نمی شد

دگر پیکری زیر پایی نمی ماند
سری قاری نیزه هایی نمی شد

#رضا_رسول_زاده
#امام_هادی_شهادت
#امام_هادی_مدح


ای کعبه ی دل کوی تو یا حضرت هادی
وی قبله ی جان روی تو یا حضرت هادی
ای چشم همه سوی تو یا حضرت هادی
ای خلق ثناگوی تو یا حضرت هادی

آیینه اجلال نبی کیست تویی تو
چارم علی از آل نبی کیست تویی تو

تو اختر برج نبوی شمس هدایی
ماه علوی آینه ی حسن خدایی
فرمانده ی ملک قدر و جیش قضایی
آری تو علیّ ابن جواد ابن رضایی

خوبان جهان نور هدایت ز تو دارند
ارواح رسل روح ولایت ز تو دارند

تو جانی و در کالبد کلّ وجودی
تو وجه خدا آینه ی غیب و شهودی
تو نیّت و تکبیر و قیامیّ و قعودی
تو رابطه ی خلق و خداوند ودودی

از فیض تو منّت به سر خلق نهادند
با مهر تو دادند به ما آنچه که دادند

ای گوهر توحید به درج دهن تو
روییده به هر سو گل وحی از چمن تو
انوار خدا در تو و حسن حسن تو
ما جامعه داریم ز فیض سخن تو

زین جامعه دل سوی تولای تو راهی است
هر جمله آن جلوه ای از وحی الهی است

از سامره خیزد به فلک نور حقایق
دل ها به طواف حرم قدس تو شایق
مرهون تو روز و شب و ساعات و دقایق
روزی خور خوان کرمت جمله خلایق

مدح تو ندای حق و جبریل منادی
نام تو علی کنیه زیبای تو هادی

من آبرو از خاک در سامره دارم
من خاطره ها از سفر سامره دارم
من جلوۀ طور از شجر سامره دارم
من عشق دو قرص قمر سامره دارم

هر جا که روم مرغ دلم در حرم توست
چشمم به تو و لطف و عطا و کرم توست

تو حجّت حق خلق به تأیید تو بنده
توحید و نبوّت به تولاّی تو زنده
جبریل به بام تو یکی مرغ پرنده
در بین قفس رام تو شیران درنده

کردند چو بر ماه جمال تو نظاره
پروانه صفت دور تو گشتند هماره

نور تو که از صبح ازل تافته در دل
خاموش نگردد به هزاران متوکّل
هرگز نشود محو، حق از فتنه باطل
آری نرسد بار کج خصم به منزل

قرآن همه را با سخن وحی دهد پند
هر چیز بود فانی جز وجه خداوند

ای جود تو همچون یم و افلاک حبابت
آوخ که رسید از ستم خصم عذابت
گریم به تو و غصّه بی حدّ و حسابت
افسوس که بردند سوی بزم شرابت

برخیرگی خصم و به بی شرمی او اُف
خاکم به دهن جام مِی اَت کرد تعارف

تو آیه تطهیری و رجس از تو به دور است
دل جای خدا و دهنت چشمه نور است
وای از متوکّل که چه بی شرم و جسور است
مست می و مست ستم و مست غرور است

با آن شرف و عزّت و اجلال معانی
می خواست که در محفل او شعر بخوانی

خواندی دو سه بیتی که بهم ریخت سرورش
از روی سرش خورد زمین تاج غرورش
گفتی سخن از آدمی و تنگی گورش
افتاد به تن لرزه بدان قدرت و زورش

لرزید ولی در پی اظهار ندامت
می زد همه دم تیشه به طوبای امامت

فریاد که زد زهر ستم شعله به جانت
افسوس که مسموم شدی چون پدرانت
آوخ که ز تن رفت برون تاب و توانت
سوزد جگرم بر تو و غمهای نهانت

«میثم» که به دل سوز و به سر شور تو دارد
باشد که به خاک حرمت چهره گذارد

#غلامرضا_سازگار

@ganjine5
#امام_هادی_شهادت
#امام_هادی_مدح


ای کعبه ی دل کوی تو یا حضرت هادی
وی قبله ی جان روی تو یا حضرت هادی
ای چشم همه سوی تو یا حضرت هادی
ای خلق ثناگوی تو یا حضرت هادی

آیینه اجلال نبی کیست تویی تو
چارم علی از آل نبی کیست تویی تو

تو اختر برج نبوی شمس هدایی
ماه علوی آینه ی حسن خدایی
فرمانده ی ملک قدر و جیش قضایی
آری تو علیّ ابن جواد ابن رضایی

خوبان جهان نور هدایت ز تو دارند
ارواح رسل روح ولایت ز تو دارند

تو جانی و در کالبد کلّ وجودی
تو وجه خدا آینه ی غیب و شهودی
تو نیّت و تکبیر و قیامیّ و قعودی
تو رابطه ی خلق و خداوند ودودی

از فیض تو منّت به سر خلق نهادند
با مهر تو دادند به ما آنچه که دادند

ای گوهر توحید به درج دهن تو
روییده به هر سو گل وحی از چمن تو
انوار خدا در تو و حسن حسن تو
ما جامعه داریم ز فیض سخن تو

زین جامعه دل سوی تولای تو راهی است
هر جمله آن جلوه ای از وحی الهی است

از سامره خیزد به فلک نور حقایق
دل ها به طواف حرم قدس تو شایق
مرهون تو روز و شب و ساعات و دقایق
روزی خور خوان کرمت جمله خلایق

مدح تو ندای حق و جبریل منادی
نام تو علی کنیه زیبای تو هادی

من آبرو از خاک در سامره دارم
من خاطره ها از سفر سامره دارم
من جلوۀ طور از شجر سامره دارم
من عشق دو قرص قمر سامره دارم

هر جا که روم مرغ دلم در حرم توست
چشمم به تو و لطف و عطا و کرم توست

تو حجّت حق خلق به تأیید تو بنده
توحید و نبوّت به تولاّی تو زنده
جبریل به بام تو یکی مرغ پرنده
در بین قفس رام تو شیران درنده

کردند چو بر ماه جمال تو نظاره
پروانه صفت دور تو گشتند هماره

نور تو که از صبح ازل تافته در دل
خاموش نگردد به هزاران متوکّل
هرگز نشود محو، حق از فتنه باطل
آری نرسد بار کج خصم به منزل

قرآن همه را با سخن وحی دهد پند
هر چیز بود فانی جز وجه خداوند

ای جود تو همچون یم و افلاک حبابت
آوخ که رسید از ستم خصم عذابت
گریم به تو و غصّه بی حدّ و حسابت
افسوس که بردند سوی بزم شرابت

برخیرگی خصم و به بی شرمی او اُف
خاکم به دهن جام مِی اَت کرد تعارف

تو آیه تطهیری و رجس از تو به دور است
دل جای خدا و دهنت چشمه نور است
وای از متوکّل که چه بی شرم و جسور است
مست می و مست ستم و مست غرور است

با آن شرف و عزّت و اجلال معانی
می خواست که در محفل او شعر بخوانی

خواندی دو سه بیتی که بهم ریخت سرورش
از روی سرش خورد زمین تاج غرورش
گفتی سخن از آدمی و تنگی گورش
افتاد به تن لرزه بدان قدرت و زورش

لرزید ولی در پی اظهار ندامت
می زد همه دم تیشه به طوبای امامت

فریاد که زد زهر ستم شعله به جانت
افسوس که مسموم شدی چون پدرانت
آوخ که ز تن رفت برون تاب و توانت
سوزد جگرم بر تو و غمهای نهانت

«میثم» که به دل سوز و به سر شور تو دارد
باشد که به خاک حرمت چهره گذارد

#غلامرضا_سازگار

@ganjine5
#امام_هادی_شهادت


سوختم از اثر زهر و خدایا کردم
جگر سوخته را هدیه به زهرا کردم

درد بسبار به دل دارم و همدردی نیست
دردهایم همه با گریه مداوا کردم

از جفای متوکل به خدا خسته شدم
گر چه با او همه عمر مدارا کردم

گاه می برد پیاده زپی خویش مرا
سوختم شمع صفت دیده چو دریا کردم

گه شنیدم که دشنام به زهرا می داد
پسر حیدرم و صبر چو مولا کردم

آن شبی را که مرا برد سوی بزم شراب
مرگ خود را زخداوند تمنا کردم

پسر فاطمه را جام تعارف می کرد
جای او شرم من از حی تعالی کردم

دست بسته چو شدم وارد آن بزم شراب
یاد از عمه خود زینب کبری کردم

یاد آن روز که در شام خرابش بردند
بازوی بسته سوی بزم شرابش بردند

#عبدالحسین
#امام_هادی_شهادت
#امام_هادی_مدح


ای گنج معرفت به دل سامرا سلام
ابن الجواد حضرت ابن الرضا سلام

ای چون پدر مطهر و معصوم و متقی
ای آسمان علم خدا ایهاالنقی

خورشید از تشعشع نورت منوّر است
ماه فلک به یُمن حضورت منوّر است

در قول و حکم و فعل تو انصاف جاری است
باغ کرامت تو همیشه بهاری است

گنجینه های علم الهی است در دلت
حظِّ حضور می برم امشب ز محفلت

نطقت اگر نبود هدایت نداشتیم
راهی به آسمان امامت نداشتیم

با نور تو درست شده اعتقادمان
دادی طریق عرضهء حاجات یادمان

فهمانده ای به ما ادب و احترام را
طرز چگونه حرف زدن با امام را

فهمانده ای که شآن رفیع امام چیست
ظرفیت پذیرش فیض مدام چیست

لطفت اگر نبود مقرب نمی شدیم
در محضر ائمه مودّب نمی شدیم

توحید حق به نام شما آب خورده است
خضر از وجود جام شما آب خورده است

رکن خداشناسی و درهای رحمتید
فرزندهای نور و پسرهای رحمتید

جز اهل بیت بحر کرم، اصل خیر کیست؟
در این جهان بگو که چهار فصل خیر کیست؟

هر کس که باطنا" به خدا وصل می شود
با رحمت نگاه شما وصل می شود

کفر است اگر به غیر شما رو زند کسی
عشق است اگر کنار تو زانو زند کسی

ای سرو سربلند سحرهای سامرا
باز است بر گدای تو درهای سامرا

ما سائلیم و جای دگر سر نمی زنیم
جز خانه شما در دیگر نمی زنیم

ما آب و نان به دست شما صرف کرده ایم
شاهان شما، تمامی ما نیز بَرده ایم

امشب میان عشق شما سیر می کنم
از چشم پاکتان طلب خیر می کنم

ما را از آن دو چشم شریفت نگاه کن
یا هادی الائمه مرا سر به راه کن

آقا تلاش کردم و این دل ادب نشد
آماده رسیدن ماه رجب نشد

باقیِّ عمر را نگرانم چه می شود
آماده نیستم رمضانم چه می شود

آقا به قلب غمزده فیضی افاضه کن
فکری برای برکت این سال تازه کن

آغاز سال من نظری کن به حال من
بی ارزشم ولی نشوی بی خیال من

خیر مرا ندیده کسی، خیره سر شدم
در آخر خَطَم به تو محتاج تر شدم

امشب ولی به عشق هوایت رسیده ام
امشب به قصد گریه برایت رسیده ام

آقا شنیده ام که غمت بی شمار بود
دور از مدینه بودی و دل بی قرار بود

آقا چه ها که از متوکل کشیده ای
پای پیاده در دل صحرا دویده ای

خسته شدی عرق به جبینت نشسته بود
پایت برهنه، ناخن آن هم شکسته بود

گاهی تو را به بزم حرامی کشانده اند
گاهی تو را میان خرابه نشانده اند

جا داده اند بین فقیران چرا تورا؟
بردند بین حلقه شیران چرا تو را؟

شیران که در برابرتان سر گذاشتند
بی اذن تو سر از کف پا بر نداشتند

آنان که بر امام ارادت نداشتند
قاتل برای کشتن تو می گماشتند

هر چند زهر غم جگرت را کباب کرد
قلب مقدس پسرت را کباب کرد

سر را به روی پای حسن می گذاشتی
بهر خودت حنوط و کفن می گذاشتی

می سوخت پیکر تو ولی خانه ات نسوخت
در بین شعله دامن دُردانه ات نسوخت

در کربلای جدّ شما غم چکار کرد
طفلی نفس بریده از آتش فرار کرد

آن خیمه ای که گیسوی حورش طناب بود
می سوخت بین آتش و در التهاب بود

امشب دلم شکسته و فریاد می زنم
با محتشم نشسته و فریاد می زنم

ای کشته فتاده به هامون حسین من
ای صد دست و پا زده در خون حسین من

ای شاه کم سپاه که با خیل اشک و آه
افتاده ای به زیر سنان بین قتلگاه

جایت کم است پیکر خود را تکان نده
مادر رسیده، تشنه لب اینگونه جان نده

#مجتبی_شکریان

@ganjine5
#امام_هادی_شهادت
#امام_هادی_مدح

رود از راز و نیاز تو حکایت می‌کرد
نور را عمق نگاه تو هدایت می‌کرد

ماه اگر ـ ذکر به لب ـ گِرد زمین می‌چرخید
صورت ماهِ تو را داشت زیارت می‌کرد

دهمین بار هوالحق متجلی شده بود 
چارمین بار علی بود امامت می‌کرد

درد را نسخه‌ی خال تو شفا می‌ بخشید
عاشقان را دل نرم تو شفاعت می‌کرد
.
"و بِکُم عَـلَّمَنا الله"  تو می‌خواندی و ... آه!
آه از آن شهر که بی قبله عبادت می‌کرد

جامعه حرف دلت را که به خود باخته بود
"طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد"

متوکل به تماشای شرابت آورد
به دل مست تو از بس که حسادت می‌ کرد

و نفهمید که مستی اثری بود که داشت
با طلوع تو به هر ذره سرایت می‌کرد
.
"از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر"
وقتی از پنجره‌ ی شعر صدایت می‌کرد

کوه هر صبح به صبر تو سلامی می‌ داد
ماه هر شب به رخت عرض ارادت می‌کرد

ری پُر از عطر سخن‌ های تو می‌ شد وقتی
سید عارف ری، از تو روایت می‌ کرد

شاه بخشنده ! نرو ، بی تو فقیران چه کنند؟
سامرا داشت به دستان تو عادت می‌کرد

#قاسم_صرافان
#امام_هادی_شهادت


طایری دلخسته دور از آشیانم یاحسین
وقف تو گردیده این اشک روانم یاحسین
بسکه سوزد از غم تو قلب و جانم یاحسین
این دم آخر شده ورد زبانم یاحسین
تا نفس دارم برایت روضه خوانم یاحسین
یاحسین و یاحسین و یاحسین و یاحسین
ً

دورم از شهر و وطن نه بین صحرا مثل تو
بی کس و تنها شدم اما نه تنها مثل تو
سوزم از زهر و کشم روی زمین پا مثل تو
آب هست اما ننوشم جرعه ای تا مثل تو
بر لب آید تشنه لب این نیمه جانم یاحسین
یاحسین و یاحسین و یاحسین و یاحسین


بارها قبر تو را کردند ویران سوختم
یاد حتک حرمتت باسُم اسبان سوختم
زایرت کشتند و من چون شمع سوزان سوختم
یاد اول زائری که شد پریشان سوختم
شاهدم این گریه های بی امانم یاحسین
یاحسین و یاحسین و یاحسین و یاحسین


ناسزا گفتند بر زهرا شنیدم سوختم
مثل درب سوخته ناله کشیدم سوختم
همچو زهرا از جوانی دل بریدم سوختم
من که سیلی خوردن مادر ندیدم سوختم
تو که دیدی چه کشیدی من ندانم یاحسین
یاحسین و یاحسین و یاحسین و یاحسین



زاده پیغمبر و نیمه شب و بزم شراب
آیه تطهیر و ذکر یارب و بزم شراب
شد دوباره تازه داغ زینب و بزم شراب
یاد آن طشت زر و چوب و لب و بزم شراب
قاتلم شد روضه های عمه جانم یاحسین
یاحسین و یاحسین و یاحسین و یاحسین


آرزو می کرد جان می داد زینب وای من
در برِ نامحرمان اِستاد زینب وای من
خیزران بالا که رفت افتاد زینب وای من
چوب بر لب خورد و زد فریاد زینب وای من
کاش می بستند دست و دیدگانم یاحسین
یاحسین و یاحسین و یاحسین و یاحسین


#عبدالحسین

@ganjine5
#امام_هادی_شهادت


منکه شد گوشۀ تبعید ، عبادت ، کارم
سالها دشمن من داد ز غم آزارم
دوستان شیفتۀ خلق خوش و رفتارم
دشمنان نیز خجالت زده از کردارم
نیست جز یاریِ قرآن و تلاوت یارم

ظلم و جور خلفا بود که خونبارم کرد
متوکل ز همه بیشتر آزارم کرد

هیبت حیدری ام تیر به اعدا می زد
معجزاتم همه شمشیر به اعدا می زد
ذکر من بود که زنجیر به اعدا می زد
من ستم دیدم و تقدیر به اعدا می زد
گاه یک شیر ز تصویر به اعدا می زد
روز و شب در غم و اندیشۀ مردم بودم
بیشتر همنفس اهل ری و قم بودم

خصم پنداشت که من بی کس و تنها هستم
غافل از اینکه خدا را یَد و بَیضا هستم
خواست تهمت بزند دید مبرّا هستم
خواست تحقیر کند دید که والا هستم
جرمم این بود که من زادۀ زهرا هستم
آنکه در گوشۀ تبعید گرفتارم کرد
تا توانست به تهدید گرفتارم کرد

دشمنان بر سر من بسکه بلا آوردند
دل پر صبر و قرارم به صدا آوردند
گاه در بزم شرابی ز جفا آوردند
گاه در مجلس اغیار مرا آوردند
بارها در نظرم کرب و بلا آوردند
کاروانِ اُسرا در نظرم می آمد
مجلس شام بلا در نظرم می آمد

یاد آن بزم شرابی که میان اُسرا
عمه ام بود و همه قافلۀ کرب و بلا
بسته در سلسله ای سلسلۀ آل عبا
وسط طشتِ طلا بود سر خون خدا
بزم مشروب کجا و حرم آل کسا
جمع کفار کجا جمع عزیزان حسین
تهمت زشت کنیزی به یتیمان حسین

شعلۀ فتنه کفار بر افروخته بود
صورت ماه یتیمانِ حرم سوخته بود
چشم حضّار به ناموس خدا دوخته بود
غصّه جدّ غریبم به دل اندوخته بود
زینب از مادر خود فاطمه آموخته بود
عمۀ مقتدرم خطبۀ غرّا می خواند
و سر خون خدا سورۀ طه می خواند

خیزران بود که روی لب و دندان می زد
بر لب ماه نه بر ناطق قرآن می زد
بانویی بر سر خود لطمه فراوان می زد
این رباب است که بوسه به سر از جان می زد
باز هم حرمله ای طعنه به مهمان می زد
داغ شش ماهه فراموش نمی گردد آه
نالۀ فاطمه خاموش نمی گردد آه

#محمد_ژولیده

@ganjine5
More