View in Telegram
ساوالان. قسمت  30 دیگه خونه هستمو و  چطور بشه از خونه بیرون برم امروزم اومدم بهت سری بزنم، گلرخ که خیلی ذوق کرد که شنید ماهرخ، کارای گذشتشو گذاشته کنار و تصمیم گرفته خوب زندگی کنه ! ماهرخ گفت؛ تنها یه ایرادی که داره بعضی وقتها خیلی کلافه میشم از بیکاری، چند جا هم برای کار رفتم که سرم گرم بشم که کثافت ها بیشتر کارمند نمی خوان، کسی باشه یا بهتر بگم وسیله ی می خوان برای تفریح و  خوشگذرونی گلرخ گفت ؛ آره والا این که  حقیقتی بوده و هست، تو سنت کمتر بود ماهرخ بابای بهاره اعتیاد داشت و پولی که نمیداد، راحت میگفت برو کار کن واهمیت نمیداد،من دیگه ناچارشدم رفتم دنبال کار ، یه بار زنگ زدم  به یک تولیدی و آقای گوشی رو جواب داد، من شرایط کارو سوال کردم و اون آقا خیلی با کلاس حرف میزد آخرای حرف یهو پرسید ببخشید شما قد و وزنتون چنده ، اولش فکر کردم شاید اشتباه کردم دوباره پرسید، منم اعصابم خورد بی پول ، هزارتا بدبختی ، دیگه خون به مغزم نمیرسید گفتم قدم عالی وزنم ردیف باید خودت ببینی، اونم که یه کثافت و اشغال واقعی بود، گفت آدرس رو بنویس و اسمشم گفت، گفتم باشه الان میام اون گفت الان نه اینجا هنوز کارگرا کار میکنن ، گفتم میام ببینی اگر پسندیدی مشکلی نیست !گفت باشه پس منتظرم ، ماهرخ نمیدونی، چطور رسیدم نفهمیدم ،فقط بگم که همین که رسیدم تا گفتم آقای فلانی گفت منم منتظرت بودم همچین با مشت زدم تو صورتش ولو شد تولیدی لباس بود یه چوبی اون کنار بود زدم داغونش کردم مردم جمع شدن پلیس اومد خلاصه مفصل وطولانیه اونجا رو منکرات کلا بست ،حالا من میفهمم چی میگی ماهرخ غرق خنده بود و گلرخ هم خندش گرفته بود ماهرخ گفت؛ خلاصه  فعلا این روزگارمه نمیدونم شاید خسته شدم تحمل بیکاری رو ندارم ، بگذریم تو چیکار میکنی دیگه اونطرف نمیایی !! گلرخ گفت ؛ والا منم مشغول دخترا و سالار هستم و البته پسرم هم هست، ماهرخ با تعجب گفت؛ پسرت ! مگه تو پسر داشتی که منم خالش باشم، زد زیره خنده،ماهرخ بی اطلاع بود. گلرخ گفت؛کوفت چرا میخندی،آره پسرداشتم اونم چه پسری ، گلپسر بگو ، همین اکبر ، منم اگر پسرم شیر خواره که بود نمی مرد  الان هم سنه اکبر بود حالا اکبر مثل پسرم هستش، خیلی هم دوستش دارم و پسر با محبت و مهربونتر، دیگه از کجا پیدا میشه!؟ ماهرخ چشماش از تعجب داشت میزد بیرون و باورش سخت بود، گفت ؛ آجی جانه من سرکارم گذاشتی آره گلرخ گفت؛ وا  چه سرکاری ، من راست گفتم تو هنوز حرفامو خوب نمیفهمی ، ماهرخ عجیب تو فکر رفته بود، گلرخ چه با شور و شوقی به زبون میاره پسرمه ادامه دارد... ان شاء الله
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily