گاهی حتی برای خودم هم عجیبه که چطور انقدر سریع آدمها و محیط و شرایط قبلیم رو فراموش میکنم. مکانها و اشخاص رو، تا وقتی که به معنا یا حسی گره نخورده باشن برام، انگار که هرگز باهاشون برخوردی نداشتم، فراموش میکنم. خونه رو خیلی راحت یادم میره. بعد از ۳۰،۴۰ روز که میخوام برگردم خونه، تازه یادش میافتم و هر بار متعجب میشم که این همه وقت، حتی یک بار هم به اتاقم فکر نکردم. انگار وقتی از جاها و آدماها میرم، به کل از روزمرهم حذف میشن. در لایههای زیرین میمونن، اما در سطح هیچ اثری ازشون نمیمونه و اصلن بهشون فکر نمیکنم.