*رهینامه از رهی معیری (در هزل و شوخی)
منظومۀ عبرتنامۀ عبرت نائینی در دیوان وی و به خط همو قلمی شده و در کتابخانۀ مجلس محفوظ است. آل داود در مقالهای آن را معرفی کرده: «ده سال قبل از وفات، این منظومه را در ونک سرود و ضمن آن شاعران و دوستان نزدیک خود را تا حدی با زبانی طنزآمیز به سخره گرفت».
این منظومه حاوی مطایبات و شوخیهای مردانهایست که عبرت با دوستان خویش چون رهی معیری، امیری فیروزکوهی، ناصح و دیگران داشته است. اخوانیاتیست در نوع هزلیات!
عبرتنامه یک سال پیش از مرگ عبرت و در بهمن 1320 برای احمد گلچین معانی نیز کتابت شد. یعنی ده سال پس از اقامت عبرت در ونک که تاریخ سرایش عبرتنامه نیز هست:
«به خط گویندۀ آن محمدعلی مصاحبی نائینی متخلّص به عبرت به رسم یادگار برای دوست عزیز احمد گلچین نوشته شد؛ به تاریخ 6 محرم 1361 مطابق 5 بهمنماه 1320». (گلچین معانی، تاریخ مرگ عبرت را 19 دیماه 1321 گفته است).
اما دوستانِ عبرت -که مخاطب او بودهاند- یعنی: رهی معیری، محمدعلی نجاتی و سیدعلی عظامی به شوخیهای او در قالب شعر پاسخ گفتهاند که به نظر میرسد تاکنون در پژوهشهای ادبی سخنی از آن نرفته باشد. شرح دقیق این اشعار به خط گلچین معانی در تاریخ 28 آذر سال 1331 شمسی به ثبت رسیده و در دفتری که حاوی عبرتنامه نیز هست درج شده است.
آنچه برای نگارنده جالب توجه است، پاسخ هزل-طنزآمیز رهی معیری در 204 بیت است که سابقهای از این نوع گفتار در دیوان اشعار وی مشاهده نمیگردد؛ چنانکه گلچین وی را با ایرج سنجیده و در حق او گفته: «رهی معیری از شعراء طراز اول معاصر است. بطوری که ملاحظه میشود پاسخ منظوم مرحوم عبرت را بسیار استادانه ساخته و از عارفنامۀ ایرج میرزا جلالالملک که در عهد ما شهرتی بسزا یافت بمراتب نکوتر پرداخته است». گوید:
صبا گر راه یابی سوی عبرت
برافشان گل به روی و موی عبرت
بگوی آن نغمهپرداز کهن را
که ای نو کرده آیین سخن را
گزیدی سایۀ باغ ونک را
که نوشی در ونک آب خنک را
ز تهران غیر دلتنگی نزاید
که از زنگی به جز زنگی نزاید
بمانی شاد کز ما یاد کردی
به مکتوبی دل ما شاد کردی
عبرت در ابیاتی که برای رهی سروده، بواسیر وی را به دلیل ناگفتنی مرتبط کرده است و گفته: ... گرفتش عاقبت رنج بواسیر!
رهی نیز سخن وی را تأیید و از سوزاک و بواسیر خویش شکایتها کرده:
زند هر دم به جان من دو صد نیش/ بواسیر از پس و سوزاک از پیش
و خود را اسیر زندان بیماری خوانده است.
نیز ناگفتنیهایی در حق عبرت ایراد نموده، به او نهیب زده که: سر پیری هوای دلبرت چیست؛ و افزوده:
دو پا داری تو ای چشم و دلت کور
یکی اینجا و آن یک بر لب گور
کنون باید که دور از ساده باشی
به کار سبحه و سجاده باشی
نجنبیدهست تا سیلاب مرگی
به گور خویشتن بفرست برگی
سر پیری ز کار بد حیا کن
ز ما شرم ار نداری از خدا کن
برخی از ابیات دیگر رهی در پاسخ به ابیاتیست که عبرت در حق امیری فیروزکوهی نوشته است:
گهی گویی امیری بی نظیر است
امیری ملک خوبی را امیر است
شوی از سحر چشمش قصهپرداز
که کمکم چشم و گوشش را کنی باز
دروغی چند میبندی به ریشش
که با این شیوه سازی رام خویشش
نمیدانی که رندان حقهبازند
تو هرچه ریسی آنان پنبه سازند
گر آن گل سر نهد بالین زیاد است (نسخه بدل دارد!)
ولی او را طبیعت پاک زاده است
دل سنگش نگردد نرم با شعر
وز او آبی نگردد گرم با شعر
امیر کشور دانش امیریست
نظیر صائب و جفت نظیریست
به صورت خرد و در معنی بزرگست
چو آهو بره اما پیر گرگست
اگر یاقوت و گوهر باشی اینجا
عموجان ولمعطّل باشی اینجا
مباد از گفتۀ بی حاصل تو
برد بویی ز اسرار دل تو
که همچون نی میان بندد به کینت
نماید چوب اندر آستینت
گلچین پنج قطعۀ دیگر از رهی نقل کرده که اینها نیز بر سبیل مطایبه ساخته شده و احتمالاً (سه مجموعۀ شعری وی را دیدهام) جز یکی، در دیوان اشعار وی جای ندارند. ازجمله شعری در مذمت زنان که ایشان را در حد کالای جنسی دیده و احتمالاً پس از جدایی از مریم فیروز سروده شده باشد.
قطعهای دیگر دارد در دو بیت که سخت سوزنیوار است!
یکی ازین اشعار -با سابقهای که از بیماری رهی گفتیم- گویا زبان حال وی باشد و واقعی مینماید:
مهی مبتلای بواسیر بود
به عهد جوانی ز جان سیر بود
همه شب ز سوز درون میگریست
شنیدم که میگفت و خون میگریست
سر و چشم عاشقفریبی مراست
ولی جون حسرتنصیبی مراست
و خطاب به سپهر گوید:
اگر دولتی رو کند مرد را
گماری بر او گونهگون درد را
اینمجموعه حاوی طنزیات گلچین نیز هست که خود نوشته و اغلب در دیوان وی جای ندارد.
ایضاً چیزنامۀ میرزاحبیب اصفهانی بخط عبرت به ثبت رسیده که منظومهای بلند در هزلیات است. کسروی اشعار او و عبرت را به شدت نقد کرده است.
این مجموعه در 1332 از سوی گلچین به سفیر ترکیه عالی ترک گلدی اهدا شده و اکنون با شمارۀ 1591 در کتابخانۀ استانبول محفوظ است.
*
https://t.center/gahnameyeadabi