*غربالی در دست (قسمت اول)
عنوان کتابی از آقای دکتر مهدی طباطبایی است که طبق عنوان فرعی آن، سعی در «بررسی سرقت ادبی و همسانیها در شعر معاصر» دارد. بعد از مطالعۀ کتاب ایشان نکاتی به نظر بنده آمده که عرض میکنم:
1- نویسندۀ محترم رباعیِ بسیار معروفِ خیام: اسرار ازل را نه تو دانی و نه من ... را از ابوسعید ابوالخیر خوانده و بر اساس آن تحلیلی نیز ارائه کرده است (ص150). چنانکه رباعیِ: هنگام سپیدهدم خروس سحری ... را از ابوسعید خوانده است (ص273)؛ حال آنکه رباعی از روزبهان بقلی است (رباعیات خیام و خیامانههای پارسی: 451).
2-نویسنده از ادخال بیت ناصر بخارایی، یعنی: بر سر تربت ما چون گذری همت خواه ... در غزل حافظ سخن گفته و افزوده که حافظ «هیچ اشارهای هم به این کار خود ندارد» (ص212). این مطلب، سخن جدیدی نیست و کشف جناب نویسنده نیز نیست و شایسته بود ایشان به منبع سخن خود اشاره میکردند. اولین بار دکتر مهدی درخشان مصحح دیوان ناصر به این نکته پرداختند (مقالۀ: مشترکات حافظ شیرازی و ناصر بخارائی دو شاعر معاصر قرن هشتم، ص 488؛ نیز شرح شوق: 2518)
3- مهمترین عیب این کتاب این است که نویسندۀ محترم بر موضوع سرقت ادبی احاطه نداشتهاند. چنانکه برای تبیین سخن خویش به کتاب متأخرِ خلاصةالبدیعِ شمس فقیر (سدۀ دوازدهم) استناد کردهاند:
«دقت شمس فقیر در مقولۀ سرقت ادبی به حدی است که دو نوع از سرقت ادبی را که متون بلاغی پیشین و پسین از آنها با عنوان سرقت ادبی یاد میکنند، در شمار سرقت غیر ظاهر میآورد: «اما نوع غیر ظاهر سرقه و آن بر چند قسم است؛ قسم اول آنکه شعر ثانی با شعر اول در معنی مشابه باشد و شاعر صاحب قدرت آن است که در خفای تشابه کوشد و معنی را از بابی به بابی ببرد ... قسم دوم از نوع غیر ظاهر آن است که معنی را از محلی به محلی نقل نمایند ... قسم سیوم از نوع غیر ظاهر آنکه معنیِ شعر ثانی اعم و شاملتر از شعر اول باشد ...» (162-163).
(
در ادب فارسی، تقسیمبندی سرقات به ظاهر و غیر ظاهر، ابداع فقیر نیست و در جستاری دیگر بررسی میشود)
سابقۀ این بحث به عنصرالمعالی برمیگردد که در قابوسنامه گفته: «اگر از جایی معنی غریب شنوی و تو را آن خوش آید، خواهی که برگیری و دیگر جای استعمال کنی، مکابره مکن؛ بهعینه هم آن لفظ را بکار مبر.
اگر در مدحی معنی بود، خود در هجوی به کار بر و اگر در هجوی بود در مدحی به کار بر؛ و اگر در غزل شنوی در مرثیتی به کار بر؛ و اگر در مرثیتی شنوی در غزل به کار بر؛ تا کسی نداند آن ازکجاست» (192).
درواقع عنصرالمعالی نیز -چندین سده پیش از فقیر- چنین اتفاقی را اصلاٌ سرقت نمیدانستهاست و صاحب المعجم نیز گفته: «نقل آن است که در این باب شاعر معنی دیگر بگیرد و از بابی به باب دیگر برد... » و در ادامه شعر شاعری را که عباراتش نیکوتر باشد از دایرۀ سرقت خارج کرده است. (467 تصحیح شمیسا).
4- مفهوم «اخذ معنی و افزودن چیزی به آن که موجب مزید حسن کلام شود» در سخن شمس فقیر آمده و مورد پسند نویسنده واقع شده است: «در این نوع هم شباهتِ مفهومیِ شعر دو شاعر مشخص است، اما شاعر دوم ضمن تأثیرپذیری از شعر شاعر نخست، افق مفهومی تازهای فراروی مخاطب میگشاید و او را به معنایی جدید رهنمون میشود» (150).
این سخنان نیز چندین قرنست که در ادب عربی و فارسی سابقه دارد و تکرار شدهاست؛ حال چرا باید به فقیر دهلوی استناد کرد؟ طبق سخن ابوهلال عسکری «هرکس معنی را با لفظش اخذ نماید سالخست و هر کس معنی را اخذ کند و آن را در قالب لفظی که خود برگزیده و بهتر از لفظ اول است بریزد، نسبت به آن از متقدم خود سزاوارترست» (عسکری، 1372: 276).
مرزبانی نیز شاعر را وقتی در سرقات معذور دانسته که چیزی بر معنی و مفهوم اصل بیفزاید و یا کلامی استوارتر از کلام نخستین بیاورد (الموشح، 478؛ به نقل از علوی مقدم، 1372: 565)
این سخن منتقدان عرب، همان چیزی است که در کلام شمس قیس رازی نیز به چشم میخورد و او این گویندگان را با صفت «ارباب معانی» یاد کرده است:
«و ارباب معانی گفتهاند چون شاعری را معنیای دست دهد و آن را کسوت عبارتی ناخوش پوشاند و به لفظی رکیک ادا کند و دیگری همان معنی فرا گیرد و به لفظی خوش و عبارتی پسندیده بیرون آرد او بدان اولی گردد و آن معنی ملک او شود و للاولِ فضلُ السّبقِ» (468).
5-نویسندۀ محترم -برخلاف فقیر و تمام پژوهشگران سرقات ادبی- دو مبحث مهم سرقات را (سلخ و مسخ) از حوزۀ سرقات ادبی خارج کرده است: «نو کردن مضامین شاعران پیشین و بازآفرینی و واگوییِ آنها به زبانی دیگر، در بلاغت قدیم جزو سرقتهای ادبی قرار میگرفت و ازآن تحت عنوان سلخ یا المام نام میبردند» (266). سپس برای تأیید سخن خویش از کتاب صور خیال کمک گرفته و نقل کردهاند: «دعوی اخذ و سرقت در حوزۀ معانی مشترک امری است که در هیچیک از ادوار نقد ادبی ارزشی نداشته».
(ادامه در پست بعدی
👇)
*
https://t.center/gahnameyeadabi