گلدبرگ در مورد مردان این ایده را مطرح میکند که سه نهاد جهانی، به دلیل تکرار شدن در فرهنگهای مستقل، میتواند ناشی از یک علت ساده روان-فیزیولوژیکی باشند، چرا که فیزیولوژی ثابت باقی میماند و این نهادها نیز، حتی در فرهنگهای متغیر، ثابت هستند — یک پدیدهی جهانی، توضیحی جهانی را پیشنهاد میکند.
نهادهایی که گلدبرگ بررسی میکند و ادعا میکند در تمام جوامع شناختهشده جهانی هستند، عبارتاند از: پدرسالاری (تسلط مردان بر موقعیتهای سلسلهمراتبی بالاتر)، دستیابی مردانه (فعالیتهایی که جایگاه اجتماعی بالاتری دارند به فیزیولوژی مردانه مرتبط هستند) و سلطه مردانه (انتظار فرهنگی برای رهبری و کنترل توسط مردان). پدیدهی روان-فیزیولوژیکی فرضی که او برای توضیح این موارد پیشنهاد میکند، با اصطلاح "تمایز گرایش به سلطه" توصیف میشود. این اصطلاح به رفتارهای سلطهطلبانهای اشاره دارد که بهطور متوسط، راحتتر از مردان در مقایسه با زنان برانگیخته میشوند. بهعبارت دیگر، او تفاوتی بیولوژیکی و میانگین در ترجیحات را مطرح میکند.
گلدبرگ سپس شواهدی از چندین رشتهی علمی دربارهی همبستگی بین رفتار و هورمون تستوسترون ارائه میدهد؛ هورمونی که بهطور اثباتشده در موارد متعددی علّی است، از جمله در ترجیح سلطه. او این فرضیه را مطرح میکند که تستوسترون شرط لازم (اما نه کافی) برای توسعه نهادهایی است که او بررسی کرده است. بهعبارت دیگر، بدون تستوسترون، این نهادها توسعه نمییافتند — تستوسترون باید بخشی (اما نه همه) از توضیح جهانی بودن آنها باشد.
در پایان کتاب، گلدبرگ پیشنهاد میکند که اگر پدرسالاری واقعاً مبتنی بر بیولوژی باشد، این پدیده اجتنابناپذیر خواهد بود؛ مگر اینکه جامعهای مایل باشد بهطور بیولوژیکی در فیزیولوژی مردانه مداخله کند.
#گلدبرگ